آژدن

معنی کلمه آژدن در لغت نامه دهخدا

( آژدن ) آژدن. [ ژْ / ژَ / ژِ دَ ] ( مص ) آجدن. آجیدن. آجیده کردن. نکنده کردن. آزدن. آزیدن. آژیدن. برجستگی هائی بر روی جامه یا کف برون سوی گیوه و امثال آن با نخ از پنبه یا پشم یا با رشته سیم و زر دوختن زینت یا محکمی را :
کشیده پرستنده هر سو رده
همه جامه هاشان بزر آژده.فردوسی.نشاید بود گه ماهی و گه مار
گلیم خر بزررشته میاژن.ناصرخسرو.خوب سخنهاش را بسوزن فکرت
بر دل و جان لطیف خویش بیاژن.ناصرخسرو. || درنشاندن تیر در تن خصم و مانند آن. رجوع به آژده شود :
ز بس در چرم ایشان آژده تیر
تو گفتی پُر ز پَر گشتند نخجیر.( ویس و رامین ). || رندیدن ، چنانکه با سوهان و مانند آن :
زبان را نگهدار باید بدن
نباید زبان را بزهر آژدن.فردوسی.بکام اندرش نیزه آهنین
بدندان چو سوهان بیاژد بکین.اسدی. || سوراخ کردن :
کنون نیزه و گرزباید زدن
همه چشم دشمن به تیر آژدن.فردوسی.میندیش از آن کآن نشاید بدن
که نتوانی آهن به آب آژدن.فردوسی.همه چرم او را به تیر آژدن.اسدی. || اندودن. رنگ کردن. ملون کردن. طلی کردن. روکش کردن ، باصطلاح امروز :
سوی خانه شد دختر دل زده
رخان معصفر بخون آژده.فردوسی.- بسیم ، بزر آژدن ؛ سیم اندود، زراندود، مُفَضَّض ، مُذَهَّب کردن :
نشسته بر او بر، زنی تاجدار
ببالای سرو و برخ چون بهار
فروهشته بر سرو مشکین کمند
که کردی بدان پردلان را به بند...
بسان ستونی بسیم آژده
رخش رشک خورشید تابان شده.فردوسی.نشست اندر آن شهر از آن کرده بود
که کندز فریدون برآورده بود
برآورده در کندز آتشکده
همه زند و استا بزر آژده.فردوسی.بی اندازه زرّین و سیمین دَده
درون مشک و بیرون بزر آژده.اسدی.نوان اندرآمد [ انوشیروان ] به آتشکده
نهادند گاهی بزر آژده
نهاده بدو نامه زند و اُست
به آواز برخواند موبد درست.اسدی.ز پولاد درآژده مغفرش
پرندین نشان بسته اندر سرش.اسدی. || بساییدن. مالش دادن :

معنی کلمه آژدن در فرهنگ عمید

( آژدن ) ۱. = آجیدن: میندیش ازآن کآن نشاید بُدَن / که نتوانی آهن به آب آژدن (فردوسی۲: ۲۳۱۴ ).
۲. [مجاز] = آزردن: زبان را نگهدار باید بُدَن / نباید زبان را به زهر آژدن (فردوسی: ۶/۳۴۹ حاشیه ).

معنی کلمه آژدن در فرهنگ فارسی

( آژدن ) ( مصدر ) ( آژید آژد خواهد آژید بیاژ آژنده آژیده ) آجیدن
آجیدن آزیدن
آژیدن، آجیدن: آجیده کردن، بخیه زدن، سوزن زدن، خلانیدن، آژده: آژیده، آجیده، دوخته، بخیه زده، خلانیده شده
آجیدن

معنی کلمه آژدن در ویکی واژه

(قدیمی): آجیدن. صیقلی کردن. جریحه‌دار کردن. کنون نیزه و گُرز باید زدن/ همه چشم دشمن به تیر آژدن «فردوسی»

جملاتی از کاربرد کلمه آژدن

به نزدیک آن کرگ باید شدن همه چرم او را به تیر آژدن
نگه داشتن کار درگاه را به زهر آژدن کام بدخواه را
میندیش ازان کان نشاید بدن نداند کس آهن به آب آژدن
همه مولش و رای چندین زدن برین نیشتر کام شیر آژدن
زبان را نگهدار باید بدن نباید روان را به زهر آژدن