( آکل ) آکل. [ ک ِ ] ( ع ص ، اِ ) خورنده. ج ، آکلین : زآنکه تو هم لقمه ای هم لقمه خوار آکل و مأکولی ای جان هوش دار.مولوی.- امثال : دنیا آکل و مأکول است . || مَلِک. سلطان. پادشاه. اکل. [ اَ ] ( ع مص ) خوردن چیزی را. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || کندن. ( از اقرب الموارد ). || معدوم ساختن چیزی را. در حدیث است : الحسد یاکل الایمان کما تأکل النار الحطب. ( ناظم الاطباء ). نابود ساختن. ( از اقرب الموارد ). نابود ساختن آتش هیزم را. ( از اقرب الموارد ). || فتح کردن و غالب شدن. گفتار حضرت ( ص ) است : امرت بقریة تأکل القری ؛ مأمور شدم به قریه ای که اهل آن قریه فتح می کنند و غالب می شوند قریه ها را. ( ناظم الاطباء ). || حدیث یاکل الاحادیث ؛ این سخن بهتر از سخنهای دیگر است. ( ناظم الاطباء ). || خوردن غذا: اکل و شرب ؛ خوردن و آشامیدن. ( ناظم الاطباء ). - اکل از قفا ؛ بطریق غیرمعمول و غیرمستقیم کاری را انجام دادن. امری را از راه دور و غیرمنطقی وارد شدن. اکل. [ اُ / اُ ک ُ] ( ع اِ ) ثمر. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || رزق. گویند: انقطع اکله ؛ منقطع گردید رزق اویعنی بمرد و بهره ای از دنیا نبرد. ( ناظم الاطباء ). روزی فراخ. ( از اقرب الموارد ): فلان ذواکل ؛ یعنی ذوحظ. || رأی و عقل و قوت فهم. || سخت بافتگی جامه. || سختی و درستی خمیر کاغذ؛ گویند: ثوب ذواکل و قرطاس ذواکل. ( ناظم الاطباء ). اکل. [ اَ ک َ ] ( ع اِمص ) خورده شدگی دندانها و سقوط آنها. ( ناظم الاطباء ). اکل. [ اَ ک َ ] ( ع مص ) خوردن بعض عضو مر بعض را: اکل العضو اکلا. || اکل العود؛ خورده شد چوب. ( ناظم الاطباء ). || بشدن دندان از پیری. ( المصادر زوزنی چ بینش ص 387 ). اکل. [ اُ ک َ ] ( ع اِ ) ج ِ اُکلَة. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به اکلة شود.
( آکل ) ( اسم ) خورنده . خورنده خوردن، خورنده، آکلین جمع ۱ - ( مصدر ) خوردن ۲ - ( اسم ) خور. یا اکل از قفا . کاری از غیر طریق اصلی و متعارف انجام دادن . جمع اکله
معنی کلمه آکل در دانشنامه عمومی
اکل ( به آلمانی: Ekel ) یک منطقهٔ مسکونی در آلمان است که در نوردن ( فریزیای شرقی ) واقع شده است.
معنی کلمه آکل در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَُکُلِ: خوردنی - خوارکی معنی أَکَلَ: خورد معنی ذَوَاتَیْ: دو صاحبان (دراصل "ذواتین " بوده که چون در عبارت "ذَوَاتَیْ أُکُلٍ "مضاف واقع شده نون آن حذف گردیده، ذوات جمع ذات است ) تکرار در قرآن: ۱۰۹(بار) خوردن و بر سبیل تشبیه گویند: آتش هیزم را خورد. یهود میگفتند «اَکّالون» مبالغه از اکل است «اُکِل» بضمّ اول و دوم به معنی خوردنی است یعنی خوردنی (میوه) خود را هر زمان میآورد.
معنی کلمه آکل در ویکی واژه
آکَل آکِل (قدیم): مخفف آقا کربلایی، عنوانی معمولا برای مردان مسن. آکل عباس، آکل حسین، و نیز کربلایی. خورنده. چونکه دست خود به دست او نهی/ پس ز دست آکلان بیرون جهی. «مولوی»
جملاتی از کاربرد کلمه آکل
آکلد یک روستا و محله در نورثآمبرلند
اما علمت یا آکل الضبة ان الکواکب لا تغنی قدر الحبة و من عرف نفسه فقد عرف ربه، پس ای شیخ چون تو شناسای اوقات سعادتی و دانای اسباب سیادت، سباحت دریا و سیاحت بیداء بچه اختیار کرده ای و بصحبت عصا و انبان و سئوال خرقه و نان چون افتاده ای.
فیلم سینمایی داش آکل برگرفته از کتاب سه قطره خون اثر صادق هدایت رابطهٔ عاشقانه ای را روایت میکند که «لوطیان» و «قداره کشان» آواز عشق «مرجان» را هنوز بعد از سالها روایت میکنند. فیلمنامهای به قلم «منصور براهیمی» با نگاه نو به سینمای نوستالژیک ایران. ماجرای قهرمانیها و مردانگی و صداقت «داش آکل» را همهٔ مردم شیراز میدانند. یک حاجی شیرازی که زمانی با او همسفر بوده و فضایل نیک داش آکل را میدانسته قبل از مرگش وصیت میکند که داش آکل به کارهای زندگی و املاک او رسیدگی کند.
این راه که بعد از آکلابث و خم شدن دریاها به وجود آمد، به بلگار ختم میشود و تنها الفها و کسانی که والار اجازه بدهند میتوانند از آن گذشته و به آن سوی دریاها برسند. کشتیهایی که اجازه ورود به این راه را پیدا میکنند و آن را در پیش میگیرند در چشم کسانی که از ساحل آنها را میبینند کمکم کوچک شده و ناگهان ناپدید میشوند و در پس افق پایین نمیروند.
اتلولف پسر اگبرت، شاه قدرتمند وسکس (حکومت ۸۰۲–۸۳۹) بود و پس از مرگ پدرش در ۸۳۹ و در حالیکه ۴ سال از هجوم گستردهٔ دانمارکیها به سواحل انگلیس میگذشت بر تخت پادشاهی نشست. در ۸۵۱ او توانست بر لشکر عظیمی از دانمارکیها در مکانی به نام آکلیا در سوری پیروز شود. اتلولف سپس برای اتحاد با مرسیا در ۸۵۳ دخترش را به ازدواج برگرد، شاه مرسیا درآورد و خودش نیز با آزبر، دختر اسلاک همپشایر ازدواج نمود. آن دو صاحب ۵ پسر شدند که ۴ تن از آنها به پادشاهی رسیدند. آزبر در حدود ۸۵۰ درگذشت.
«گلیه مرد» را از نخستین داستانهای نویسندگان ایرانی میدانند که در آن پویایی و حرکت به جای توصیف نشستهاست. این داستان را با داش آکل از صادق هدایت و تنگسیر از صادق چوبک مقایسه میکنند. بنا به دیدگاه جمال میرصادقی، گیلهمرد «از موفقترین داستانهای کوتاه فارسی است، که از ویژگیهای فنی و غنی نیرومندی برخوردار است؛ داستانی دولایه، هم واقعگرا و هم نمادین. نویسنده تعهد و رسالت انسانی خود را در قبال آنها ادا کردهاست. بهعبارت دیگر، صرف انتخاب درونمایه یا مضمون و عصیان کردن علیه ظلم و بر بیعدالتی سر برداشتن، نمایشگر اعتراض و خشم نویسنده علیه نارواییهای اجتماعی نیز هست.»
«فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ» یعنی بسوء مقالهنّ، آن گه که زن عزیز مکر ایشان بشنید و بد گفت ایشان، سمّی مقالهنّ مکرا لانّه کان علیها و شیئا و تشنیعا و گفتهاند که سخن ایشان مکر خواند از بهر آنک ایشان صفت جمال و حسن یوسف شنیده بودند این ملامت در گرفتند تا مگر زلیخا، یوسف را بایشان نماید و این ماننده مکری بود که بر ساخته بودند. و گفتهاند زلیخا سرّ خود با جماعتی زنان گفته بود و ازیشان در خواسته که پنهان دارند، ایشان آشکارا کردند، مکر ایشان این بود، «أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ» تدعوهنّ الی مادبة اتّخذتها، «وَ أَعْتَدَتْ» افعلت من العتاد و کل ما اتّخذته عدة لشیء فهو عتاد و المعنی هیّأت لهنّ مجلسا فیه ما یتّکین علیه من الوساید و النّمارق و فیه الطعام و الشراب، و یقال لجلسة الناعم اتّکاء لانّ الاتّکاء جلسة المطمئن و من هذا الباب کلّ ما جاء فی القرآن من کلمة متّکئین. و روی عن النبی (ص) انّه قال نهیت ان آکل متّکئا، لما اختار اللَّه له من التواضع.
از حکومت عاقبت معزول شد بود آکل بعد از آن ماکول شد
گرچه حلواها خوری شیرین نگردد جان تو ذوق آن برقی بود تا در دهان آکلست
اسماء دختر نعمان؛ نام کاملش «اسماء بنت نعمان بن ابی الجون کندی». از زنان مشهورعرب، از جهت شرف و جمال. نسب وی بآکل المرار ملک کندة میرسد. مقام اهل او در نجد بود و او با پدر خویش نزد محمد به مدینه شد و پدر وی را بر پیغمبر عرضه داشت. رسول او را خطبه کرد ولی بعلت صلفی که نمود او را تزویج نکرد. پس اسماء در مدینه اقامت گزید و در زمان خلافت عثمان بمرد. (اعلام زرکلی ج ۱ صص ۱۰۲–۱۰۳).
و چون کودک به صناعت اکتساب کند أولی آن بود که او را متأهل گردانند و رحل او جدا کنند؛ و ملوک فرس را رسم بوده است که فرزندان را در میانه حشم و خدم تربیت ندادندی، بلکه با ثقات به طرفی فرستادندی تا به درشتی عیش و خشونت نمودن در مآکل و ملابس برآید و از تنعم و تجمل حذر نماید، و اخبار ایشان مشهور است، و در اسلام رؤسای دیلم را عادت همین بوده است و کسی که بر ضد این معانی که یاد کرده آمد تربیت یافته باشد قبول ادب برو دشوار بود، خاصه چون سن در او اثر کند، مگر که به قبح سیرت عارف بود و به کیفیت قلع عادت واقف، و بران عازم، و دران مجتهد، و به صحبت اخیار مایل. سقراط حکیم را گفتند چرا مجالست تو با احداث بیشتر است، گفت از جهت آنکه شاخه های تر و نازک را راست کردن صورت بندد، و چوبهای زفت که طراوت آن برفته باشد و پوست خشک کرده به استقامت نگراید.
آکله، روستایی از توابع بخش فامنین شهرستان همدان در استان همدان ایران است.
آکلا (روسی: Акелла) شرکت بازی ویدئویی روسیه است، که در سال ۱۹۹۳ تأسیس شد.
آکل و ماکول کی ایمن بود ز آکلی که اندر کمین ساکن بود
اما مسئله حیلت در شرعیات علما در آن مختلفاند. اصحاب رأی علی الاطلاق روا دارند ساختن حیلت تا حرامی حلال گردانند، ازینجا گفت ابو یوسف قاضی از اصحاب ایشان که ما نقموا علینا الا انّا جئنا الی اشیاء حرام فاحتلنا حتی صارت حلالا. و مالک و اصحاب وی البته به هیچ وجه حیلت روا ندارند تا محظوری حلال گردانند و مذهب امام احمد همین است و گفت اگر کسی سوگند یاد کند که با فلان کس سخن نگویم پس با وی نویسد سوگند دروغ کرد، و کفّارت لازم آمد، که این نبشتن حیلت آن سخن گفتن است: و حیلت ممنوع است. از عایشه پرسیدند که چه گویی در محرم که گوشت صید در دیگ نهد و از آن طبیخ سازد، پس گوید انا لا آکل اللحم و آکل المرقة فقالت عایشه اما صاحب المرقة فعلیه لعنة اللَّه. اما مذهب شافعی و اتباع وی آنست که بکاری مباح بمباح رسیدن جائز است، و حیلت در آن روا. اما بچیزی محرّم بمباح رسیدن روا نیست و حیلت در آن باطل است، که عین حرام بحیلت حلال نشود، نه بینی که بر بنی اسرائیل ماهی گرفتن باصل حرام بود، نه چنان که بر صفتی حرام بود و بر صفتی حلال. تا بر آن صفت که حلال بودی حیلت کردندی و بدست آوردندی، بلکه عین آن محرم بود لا جرم هر حیلت که ساختند آن تحریم بر برنخاست و عقوبت بایشان فرو آمد، که ایشان بچیزی محرّم مباح طلب میکردند، و این چنین حیلت روا نیست.
فاطمه (ع) این سخن که از رسول (ص) شنید به ابو بکر صدّیق رضی اللَّه عنه گفت، ابو بکر با آن همه مرتبت خویش چون صفت دوزخ شنید بر سوخت و همچون مار بر خود بپیچید، گفت: یا لیتنی کنت طائرا فی القفار، آکل من الثّمار و اشرب من الانهار و آوی الی الاغصان و لیس علیّ حساب و لا عذاب.
آکلیس پاپاپترو (یونانی: Αχιλλέας Νικολάου Παπαπέτρου؛ زاده ۲ فوریهٔ ۱۹۰۷ درگذشته ۱۲ اوت ۱۹۹۷) یک دانشمند اهل فرانسه بود.
کمترین آکلانست این خیال وآن دگرها را شناسد ذوالجلال
و قیل یطهرون احوالهم من المعاصی بالطاعة و قال یزید بن شجرة اتت الحمّی رسول اللَّه ص فی صورة جاریة سوداء فقال لها رسول اللَّه: من انت؟ قالت انا ام ملدم انشف الدم و آکل اللحم و اصفّر الوجه و ارقّق العظم. فقال النبی (ص): اذهبی الی الانصار فانّ لهم علینا حقوقا.
نام این نمایشنامه، که اقتباسی است از «داش آکل» صادق هدایت است، در آغاز خرقهٔ آلوده بود.