ابتغاء

معنی کلمه ابتغاء در لغت نامه دهخدا

ابتغاء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) اِبتغا. جُستن. ( زوزنی ) ( حبیش تفلیسی ). طلب کردن. خواستن. || خواسته شدن. ( رشید وطواط ). || سزاوار شدن. ( رشید وطواط ).

معنی کلمه ابتغاء در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) خواستن ، طلب کردن . ۲ - (مص ل . ) سزاوار شدن .

معنی کلمه ابتغاء در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی کِتَابِ: کتاب - نوشته- مکاتبه (در عبارت "وَﭐلَّذِینَ یَبْتَغُونَ ﭐلْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ" مراد از کتاب مکاتبه است به اینکه صاحب برده با برده قرار بگذارد که بهای خود را از راه کسب و کار به او بپردازد و آزاد شود ( و ابتغاء مکاتبه این است که برد...
معنی تَغَابُنِ: پشیمانی و احساس خسارت (از معامله)(اصل آن ازغبن به معنای این است که وقتی با کسی معامله میکنی از راهی که او متوجه نشود کلاه سر او بگذاری ، اگر میخری پول کمتری بدهی ، و اگر میفروشی پول بیشتری بگیری ومنظور از یوم التغابن که در قرآن آمده روز قیامت است ...
ریشه کلمه:
بغی (۹۶ بار)

معنی کلمه ابتغاء در ویکی واژه

خواستن، طلب کردن.
سزاوار شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه ابتغاء

«وَ لْیَسْتَعْفِفِ» العفة و الاستعفاف و الکف واحد و هو الامتناع، «الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً» ای اسباب النکاح من المهر و النفقة، فحذف المضاف و اقیم المضاف الیه مقامه، و المعنی فلیعف و لیکف عن الحرام من لا یقدر علی تزوج امرأة بان لا یملک المهر و النفقة، «حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ». ای یوسّع علیهم و یعطیهم ما لا یتزوجون به، و قیل یغنیهم اللَّه بقلة الرغبة. «وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ» ای یطلبون المکاتبة، «مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ»، کتاب و مکاتبت هر دو یکسانست چون قتال و مقاتلت، و مکاتبت آنست که مملوک خود را گوید: کاتبتک علی ان تعطینی کذا دینارا فی نجمین او فی نجوم معلومة علی انّک اذا ادّیتها فانت حرّ، گوید ترا مکاتبت کردم بصد دینار مثلا که بمن گزاری بدو نجم یا بسه نجم یا چندان که بود از نجوم، چون این مال درین نجوم گزاردی بمن تو آزاد باشی، مملوک گوید من پذیرفتم پس چون آن مال بگزارد وی آزاد گردد و اولاد او که در حال کتابت در وجود آمده باشند تبع وی باشند در آزادی، و کسبی که کند بعد از کتابت همه آن وی باشد تا حق سیّد از آن بگزارد و اگر در میانه از اداء مال عاجز آید سیّد را رسد که کتابت وی فسخ کند و او را بارق خویش برد و آنچه در دست وی باشد از مال و کسب وی همه آن سید باشد، عبد اللَّه عمر گفت: المکاتب عبد ما بقی علیه من مکاتبته درهم: و شرط است که مملوک بالغ باشد و عاقل اگر کودک بود یا دیوانه کتابت ایشان روا نباشد، که ابتغاء ایشان درست نیست در شرع، چون مملوک برین صفت باشد و از سیّد خویش کتابت خواهد مستحبّ است و مندوب که او را اجابت کند که رب العزّه میگوید: «فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً»، و این امر ندب و استحباب است نه امر حتم و ایجاب، و سبب نزول این آیت آن بود که حویطب بن عبد العزّی غلامی داشت نام وی صیح از سیّد خویش کتابت خواست سید سر وازد و او را بآنچه خواست اجابت نکرد تا رب العزه آیت فرستاد، «فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً» اگر در ایشان خیری می‌بینید ایشان را مکاتبت کنید، فکاتبه حویطب علی مائة دینار و وهب له منها عشرین دینارا، فاداها و قتل یوم حنین فی الحرب.
نیز شود که منام در هر دو زمان و ابتغاء نیز در هر دو مراد باشد. اما ظاهرا وجه اول مراد است. چرا که در قران تکرار آن وجه نیز بسیار است.
فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ای تشابه لفظه، و اشکل معناه و هو صحیح فی نظمه و تألیفه. پس خبر داد که چه معنی را بر پی متشابه باشند و گفت: ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ ای ابتغاء التکذیب و قیل ابتغاء ابتغاء الشّبهات و اللبس لیضلّوا بها جهالهم. میگوید آن را متشابه جویند تا بدروغ دارند، یا جهال را اندران در شبهت افکنند، و دین بر ضعیفان بشورانند. وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ و تأویلی بر آن متشابه نهند تا حقیقت و مراد اللَّه از ان بدانند، و هرگز ندانند که اللَّه گفت: وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ. تأویل بر لفظ تفعیل است، و مراد بآن متأوّل است، هم چنان که تنزیل در صدر سورة الزمر مراد بآن منزّل است نه بینی که جای دیگر گفت یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ ای یأتی متأوّله و مآله یعنی آنچ عاقبت معنی در آخر با آن آید.
اما گوییم پذیرفتن منظور زمخشری از دیدگاه نحو مشکل است. چرا که اگر معنی آن است که او گفته، واژه‌ی نهار معمول ابتغاء است که بر عامل خود که مصدر است، پیشی جسته و این نشود.
بعضی از زنان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت که «آن سرور هرگز سه روز پی در پی چیز سیر نخوردی تا از دنیا رفت و هرگاه می خواست می توانست سیر بخورد و لیکن آنچه داشت به مردم می داد و گرسنگان را بر خود مقدم می داشت» مروی است که «موسی بن عمران علیه السلام عرض کرد که پروردگارا بعضی از درجات محمد صلی الله علیه و آله و سلم و امت او را به من بنمای خطاب رسید که ای موسی ترا طاقت دیدن آنها نیست، و لیکن به تو می نمایم یکی از منازل جلیله پیغمبر آخرالزمان را که به واسطه آن او را بر تو و بر جمیع مخلوقات خود تفضیل داده ام پس پرده آسمان ها از پیش دیده موسی علیه السلام برداشته شد، نگاه کرد دید: منزله ای که نزدیک بود که از پرو انوار آن، و قرب آن به حریم خاص الهی، موسی علیه السلام قالب تهی کند عرض کرد: پروردگارا به چه چیز به این کرامت رسیدی؟ فرمود: به صفتی که مخصوص او گردانیدم، که ایثار و اختیار کردن فقرا در ضرورتی بر خود و عیال خود است ای موسی! از امت او احدی به نزد من نمی آید که وقتی از اوقات دیگری را بر خود در ضرورتی اختیار کرده باشد، مگر اینکه شرم می کنم حساب او را برسم و او را در هر جای از بهشت که خواهد جای می دهم» و حکایات ایثار حیدر کرار در السنه و افواه مشهور، و در تواریخ و کتب مسطور است و ایثار آن بزرگوار به جائی رسید که در «لیله المبیت»، حیات پیغمبر را بر حیات خود اختیار کرد، و در خوابگاه خاتم الانبیاء خوابید و به این سبب خداوند عالم بر ملائکه مباهات نمود و آیه «من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله» نازل شد و بعد از آن بزرگوار، ائمه اطهار علیه السلام و خواص شیعیان ایشان در این طریقه مرضیه به ایشان اقتدا نموده «مهما امکن» سعی در مراعات این فضیلت می کرده اند.
قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ» ای فارقوا وطانهم فی ذات اللَّه و ابتغاء دینه. و قیل فی اللَّه ای فی رضاء اللَّه، «مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا» ای ظلمهم قریش و عذّبهم لیرتدوا عن الایمان. این ظلم همان فتنه است که آنجا گفت: «مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا» جای دیگر گفت: «وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» و این فتنه آنست که کافران قریش مؤمنان را معذّب همی‌داشتند و رنج می‌نمودند تا مگر از دین برگردند و آن صهیب است و بلال و خباب و عمّار یاسر و مادر او و اصحاب ایشان: اوّل شهید فی هذه الامّة سمیّة امّ عمّار بن یاسر و جاءها ابو جهل بحربة فی فرجها وقف علیها رسول اللَّه (ص) فقال یا آل یاسر وعدکم الجنّة.
وَ مِنَ النَّاسِ در قرآن ده جایست چهار منافقان را و پنج کافران را و یکی مؤمنانرا: امّا منافقان را یکی اینست، و دیگر و من النّاس من یعجبک در شأن اخنس منافق آمد حلیف بنی زهرة شیرین سخن بود و منظری نیکو داشت روز بدر سیصد مرد از بنی زهره بفریفت تا از جنگ دشمن باز پس ایستادند. او را اخنس باین خوانند یعنی خنس بهم یوم بدر. سدیگر در سورة الحج و من النّاس من یعبد اللَّه علی حرف هو المنافق یعبد اللَّه بلسانه دون قلبه. چهارم در سوره العنکبوت و من النّاس من یقول آمنّا باللّه و آن پنج که مشرکان راست: یکی در سورة البقره و من یتخذ دیگر در سورة لقمان و من النّاس من یشتری لهوا الحدیث و سه جایگاه و من النّاس من یجادل فی اللَّه بغیر علم دو در حج و یکی در لقمان در شأن نضر بن الحارث فرود آمد این سه و کان کثیر الجدال، فکان یقول الملائکة بنات اللَّه، و القرآن اساطیر الاوّلین، و یزعم انّ اللَّه غیر قادر علی احیاء من عاد ترابا رمیما. و آن یکی که مؤمنانراست در سورة البقره در شان صهیب بن سنان الرومی من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللَّه.
وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ، المنام مفعلة من النوم کالمسغبة و المرحمة علی وزن المقام، و تأویل الآیة: منامکم باللّیل و ابتغاؤکم من فضله بالنّهار، و قد یقع النوم بالنهار و ابتغاء الرزق باللّیل لکنّه نادر و الحکم للاغلب الاکثر. إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ ای ینتفعون بسمعه.
وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ، العلم هاهنا القرآن و هؤلاء المتفرقون هم اهل الکتاب تفرّقوا علی رسول اللَّه (ص) فآمن به بعضهم و کفر به بعضهم، و قد کانوا قبل مبعثه مجتمعین علی الایمان به، فلما بعث تفرقوا علیه من بعد ما جاءهم القرآن. بَغْیاً بَیْنَهُمْ، ای : حسدا و عداوة و البغی الحسد المطاع، و قیل المتفرقون اهل الادیان المختلفة، و العلم هو العلم باقامة الدین و ترک التفرق فیه و قیل جاءهم اسباب العلم فلم ینظروا فیها لانه ختم الایة بقوله: وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ، و الشک و العلم لا یجتمعان، بَغْیاً بَیْنَهُمْ، یعنی لابتغاء الدنیا و طلب ملکها.
وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی‌ قرأ الکسائی بتخفیف الدّال قَدَّرَ و شدّدها الآخرون و هما بمعنی واحد و المعنی: «قدّر» الارزاق «فهدی» لاکتساب الارزاق و المعاش. و قیل: «قدّر» الخلق ازواجا ذکرا و انثی ثمّ هداهم لوجه التّوالد و التّناسل و علّمهم کیف یأتیها و کیف تأتیه. و قیل: هدیه الی اجتناب المضارّ و ابتغاء المنافع.