( آفریدگار ) آفریدگار. [ ف َ دْ / دَ / دِ ] ( اِخ ) آفریده گار. نامی از نامهای خدای تعالی. خالق. ( ربنجنی ) ( دهار ). باری. ( مهذب الاسماء ). فاطر. صانع. ( ربنجنی ) ( مهذب الاسماء ). خلاق. ( السامی فی الاسامی ). آفریننده. پدیدآرنده همه : آفریدگار... عالم اسرار است و کارهای نابوده را بداند. ( تاریخ بیهقی ). بزرگتر گواهی بر این چه میگویم کلام آفریدگار است جل جلاله. ( تاریخ بیهقی ). خردمندان اگر... استخراج کنند تا بر این دلیلی روشن یابند ایشان را مقررگردد که آفریدگار... عالم اسرار است. ( تاریخ بیهقی ). تقدیر آفریدگار که در لوح محفوظ قلم چنان رانده است تغییر نیابد. ( تاریخ بیهقی ). نگاه باید کرد... که ایشان برگزیدگان آفریدگار بوده اند. ( تاریخ بیهقی ). و هر کس که آن را [ قوت انبیا و پادشاهان را ] از فلک و کواکب و بروج داند آفریدگار را از میانه بردارد. ( تاریخ بیهقی ). آفریدگار را... در هرچه آفریده است مصلحتی است عام و ظاهر. ( تاریخ بیهقی ). آخر بمرگ ناچیز شود و باز بقدرت آفریدگار جل جلاله ناچار از گور برخیزد. ( تاریخ بیهقی ). او آفریدگار خویش را بدانست و مقرر است که آفریدگار چون آفریده نباشد... ( تاریخ بیهقی ). و تناسخیان گویند که [ جمال ] خلعت آفریدگار است که بمکافات آن پاکی و پرهیزکاری که بنده کرده بود اندر پیش ، آن بنور خویش او را کرامت کند. ( نوروزنامه ).و بحقیقت باید شناخت که پادشاهان اسلام سایه آفریدگارند. ( کلیله و دمنه ). در هیچ حال از رحمت آفریدگار و مساعدت روزگار نومید نشاید بود. ( کلیله و دمنه ). کای کاینات را بوجود تو افتخار وی بیش از آفرینش و کم زآفریدگار.انوری.|| ( اِ مرکب ) خلیقه. ( دهار ). انام. بریه : آفریدگاری درخانه نیست ؛ احدی ، کسی ، دیّاری ، آفریده ای.
معنی کلمه آفریدگار در فرهنگ معین
( آفریدگار ) (فَ دِ )(ص فا. ) ۱ - خالق ، آفریننده . ۲ - خدا، الله.
معنی کلمه آفریدگار در فرهنگ عمید
( آفریدگار ) ۱. آفریننده، خالق. ۲. (اسم ) از نام های خداوند. ۳. (صفت ) پدید آورنده.
معنی کلمه آفریدگار در فرهنگ فارسی
( آفریدگار ) ( صفت ) ۱ - خالق آنکه خلق کند آفریننده. ۲ - خدا الله . آفریننده، پدید آورنده، خلاق، یکی ازنامهای خدا
معنی کلمه آفریدگار در ویکی واژه
خالق، آفریننده. خدا، الله. خداوند. سپاس خدای را ... که آفریدگار زمین و آسمان است. «خواجهنظامالملک»
جملاتی از کاربرد کلمه آفریدگار
در گاتها زرتشت گوید: «از تو میپرسم ای مزدا اهورا کیست پدر راستی، کیست نخستین کسی که راه خورشید و ستاره بنمود؟» زرتشت از اهورامزدا میپرسد: «کیست که بامداد و نیمروز و شب قرار داد و دینداران را را به ادای فریضه گماشت؟ کیست آفریننده فرشته مهر و محبت ارمتی؟ کیست که از روی دانش و خرد احترام پدر در دل پسر نهاد؟» پس از این پرسشها زرتشت خود در پاسخ گوید: «من میکوشم ای مزدا ترا که به توسط خرد مقدس آفریدگار کلی، به درستی بشناسم.»
نه سمع دارد که دعای تو شنود. نه بصر دارد که عبادت تو بیند. این دلیلی ظاهر است که خداوند عالم معبود جهانیان و آفریدگار همگان، او را سمعست و بصر. سمیع بسمعه، بصیر، ببصره. شنوایی است که همه آوازها شنود و بشنوایی خود بهمه رازها رسد.
بباید شناختن که هستها نه از هست بجود باری سبحانه بود ، و آن جودی تمام بود که آفریدگار بدان رادی کرد بر هستها تا هر چیزی نصیب خویش از آفرینش بیافت ، چنانک خدای تعالی همی گوید ، از جواب موسی علیه السلام که مر فرعون را لعنه الله داد ، قوله تعالی : قال ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی . گفت : ای فرعون خدای ما آنست که مر هر چیزی را آفرینش او بداد ، پس راه راست بنمود . و چون قاعده دانسته باشی بدانی که از نیست شدن هستها بخل باری سبحانه ظاهر شود ، همچنانک بجود او تعالی جده نیست شدن هستها بود از نیست . و نقصان اندر جود مبدع حق روا نیست ، و خردمند داند که چون بهست شدن نیست باری سبحانه نام رادی لازم آمد ، و این صفتی ستوده بود ، به نیست شدن هستها مرو را سبحانه نام بخیلی لازم آید که آن صفتی نکوهیده است . و خدای را تعالی نامهای نیکوست و نامهای زشت نیست ، چنانک گفت ، قوله تعالی : قل ادعوا الله و ادعوا الرحمن ایا ما تدعوا فله الاسماء الحسنی . گفت : بگو ای محمد که بخوانید الله را یا بخوانید رحمان را هر کدام خوانید ، مرو راست نامهای نیکو . پس این آیت همی دلیل کند که خدای را نام زشت نیست . و بخل از نامهای زشت است ، وز نیست کردن هست نام زشت به حاصل آید . پس درست شد که نیست شدن هست روا نیست ، چنانک هست شدن هست رواست . و گرما گوئیم که هستها نیست شود و نیست خود علت پیدا شدن هستها بود ، پس گفته باشیم علت شود مر پیدا شدن نیست را ، آن وقت چنان باشد که گوئیم معلول علت باشد مر پیدا شدن علت خویش را ، و این نه ممکن است بلکه نارواست . پس هست نیست نشود ، چنانک نیست هست شد . و نیز اندر هست شدن هستها از نیست . پیدا شدن عقل و نفس است ، و وجود طبایع و مطبوعات است ، و زایش عالم از معادن و نبات و حیوان و مردم و ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ و شناسندگان توحید مبدع حق که بزرگتر است از همه فضیلتها و انواع حکمت و عجائب تدبیر را کاندر آن است که نهایت نیست ، و اندر نیست شدن هستیها باطل شدن نفس و عقل است و نایافته شدن طبایع و مطبوعات و زایش آن ، و نیستی شناسندگان توحید و ثواب و عقاب . و ایزد تعالی دور است از باطل کردن حکمتهای خویش ، و روا نباشد از جود و جلال او . پس هست نیست نشود چنانک نیست هست شد . و نیز مر نیست را کرانه نیست و بی نهایت است آنچ پیش از هست شدن هستها بود . و چون گوئیم هستها نیست شود و مر هستها را نهایت است از بهر آنک یک کناره هست از آن جای است کز نیستی بهست آمده است ، و دیگر کناره اش این باشد کز هستی به نیستی شود . پس ازین قیاس گفته باشیم که چیزها را نهایت علت شود مر پیدا شدن چیز بی نهایت را و بی کرانه ، اعنی که متناهی علت باشد چیز نامتناهی را و نامتناهی علت است مر متناهی را ، پس این محال باشد . و درست شد که روا نباشد نیست شدن هستها . – و این برهانی روشن است مر خردمند را ، والله اعلم و احکم .
از مردمان به آفریدگار بی نیاز شو تا به راستگوئی از دروغگویان بی نیاز باشی.
از بنده جز آلودگی چه خیزد پاکی صفت آفریدگار است
جهانیان، همه گر قوت سالیانه برند چه کم کنند، چو کرد آفریدگار زیاد!
که ناگه از ره پیکی رسید و مژده رساند چه گفت گفت که ای آفریدگار هنر
الله پیش از اسلام بهخوبی شناخته شده و ورای خدای یهودیان و مسیحیان، و به عنوان یک خدای بدوی و ساده مورد استفاده بود بهطوریکه او یکی از خدایان مکه بود. الله احتمالاً خدای برتر و مسلماً خدای آفریدگار بود. واژهٔ الله را تشکیل شده از دو بخش ال (الف و لام تعریف) + اله (خدا یا معبود) میدانند. پیشوند «ال» نشانگر آن است که الله برای مکیان شناخته شدهبود.در میان مسیحیان و یکتاپرستان واژه الله برای اشاره به خدا بهکار میرفت.
افراد برای منظورهای گوناگونی دعا میکنند؛ از جمله برای منفعت شخصی یا برای بهبود وضعیت فرد یا افراد دیگر. التماس از «ایزد» برای انجام کاری، اعتراف به «گناهان»، درمیانگذاشتن اندیشهها با کسی که بهعنوان آفریدگار در نظر گرفته میشود، ایجاد حسّ بودن با «ایزد» بهمنظور کاستن از حس تنهایی، ارتباط جستن با افرادِ درگذشته یا همراهی با همدینان در سرودخوانیهای نیایشی یا نمازها میتوانند از دلایل نیایش باشند.از دعاهای مهم نزد یهودیان و مسیحیان دعاهای و مناجاتهای داوود نبی و دعای ربانی است.
در اسلام، الله خدای یکتا و قادر متعال و تنها ایزد و آفریدگار گیتی است و برابر با خدا در ادیان ابراهیمی است.
نخست موجودی مر جوینده را جسم است که ایزد تعالی مر او را با نفس (مجانست) داده است اندر جوهریت تا مر یکدیگر را نفی نکنند به سبب این مجانست، پس از آنکه به صفت از یکدیگر جدااند بدانچه جسم جوهری (منفعل است) و نفس جوهری فاعل است، تا بدان مشاکلت که با یکدیگر دارند اندر جوهریت، با یکدیگر بیامیزند و بدان مخالفت (که میان) ایشان است اندر صفت، یک چیز نشوند و چو غرض از آمیختن ایشان حاصل آید، از یکدیگر جدا شوند. و وجود (نفس و شناختن) مر جسم را به حواس ظاهر، دلیل است مر او را بر شناختن ذات خویش و دیگر چیزهای نا محسوس تا چو مر خویشتن (را و ) دیگر معقولات را بشناسد، آفریدگار این دو جوهر را – کز او یکی دلیل است و دیگر مدلول علیه – بشناسد که رسول مصطفی (ص) گفت: اعرفکم بنفسه اعرفکم بربه. پس (بدین شرح) ظاهر کردیم که وجود جسم علت شناخت نفس است مر باری را ( - سبحانه - ) و آنچه او علت شناختن خدای باشد، مر او را شناختن واجب است و هر که مر دلیل را نداند به مدلول نرسد. و این فصل بدان یاد کردیم اندر فضل جسم وا دونی او اندر مراتب از موجودات، تا عقلا بکوشند و چیزها (را) به حق بشناسند.
آزیتا حمیدی هارپنواز ایرانیالاصل اتریشی گفت: هر چند در کشورهای سوئیس و اتریش بزرگ شدهام اما موسیقی ایران بخشی از زندگی من است و اهمیت زیادی برای آن قائل هستم. وی که به سختی میتوانست فارسی صحبت کند، گفت: از اینکه فارسی بلد نیستم شرمندهام اما امیدوارم به زبان موسیقی توانسته باشم با شما ارتباط برقرار کنم. حمیدی با اشاره به اینکه موسیقی باعث نزدیک شدن فرهنگهاست، افزود: موسیقی ما در تلاش است تا مشترکات بزرگ فرهنگهای گوناگون و دور از هم را با خلاقیت، احترام و کمی بازیگوشی به یکدیگر نزدیک کند و این اتفاق تنها از طریق زبان مشترک موسیقی که هدیه آفریدگار است، میسر میشود.
نیایش یا دُعا شکلی از رفتار دینی است که هدف از آن، ارتباط با موجودیتی است که فردِ نیایشگر او را بهعنوان آفریدگار خود یا موجودی روحانی در نظر میگیرد. فرد نیایشگر در دعاهای خود معمولاً خواستهای را از مخاطبِ نیایش خود طلب میکند، یا از مخاطبِ دعا سپاسگزاری میکند. دعاها معمولاً با بیان کردن واژههایی بهصورت شفاهی یا تداعی آن واژهها در ذهن انجام میگیرد و در برخی ادیان شکل رایجتر آن بهصورت نیایشسرایی است.
بنا بر مارشال هاجسون، به نظر میرسد در دوران پیش از اسلام، برخی مسیحیان به زیارت کعبه رفته و به الله به عنوان خدای آفریدگار احترام گذاشتهاند.
یکی از مهمترین ویژگیها ایزد مهر در آیین زرتشت، اعطای شهریاری است؛ یعنی مهر میتواند این شهریاری و عظمت را به هر کس که بخواهد ببخشد یا بازپس گیرد چرا که او شهریار همه سرزمینها و فرهمندترین آفریدگار اهورامزدا است.
«إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ (۸۶)» که خداوند تو آن آفریدگار است بهمه چیز دانا.
بدان و آگاه باش ای پسر که نیست از بودنی و نابودنی و شاید بود که شناخت مردم نگشت چنانکه اوست، جز آفریدگار عزّوجل که ناشناس را بر وی راه نیست و جز او همه شناخته گشتهست و شناسندهٔ حق تعالی آنگاه باشی که ناشناس شوی و مثال شناختن چون منقوش است و شناسنده نقاش و گمان نقاش نقش، تا در منقوش قبول نقش نبود هیچ نقاش بر وی نقش نتواند کرد، نه بینی که موم نقش پذیرندهتر از سنگ است و از موم مهره سازند و از سنگ نسازند، پس در همه شناختهٔ قبول شناخت است و آفریدگار قابل آن و تو به گمان در خود نگر و در آفریدگار منگر که او را بشناس به بصیرت عقل و نگر تا درنگ ساخته راه سازنده از دست تو برناید که هم درنگی زمان بود و زمان گذرنده است و گذرنده را آغاز و انجام و این جهان را که بسته همیبینی ببند او خیره ممان و بیگمان مباش که بند ناگشاده نماند و در آلا و نعما آفریدگار اندیشه کن و در آفریدگار مکن که بیراهتر کسی آن بود که جایی که راه نبود راه جوید چنانکه رسول گفت علیه السلام تفکروا فی آلاء الله و لا تفکروا {فی} ذاته و اگر کردگار ما بر زبان خداوندان شرع بندگانرا گستاخی شناختن راه خود ندادی هرگز کس را دلیری آن نبودی که اندر شناختن راه خدای تعالی سخنی گفتی که بههر نامی و بههر صفتی که حق را بدان بخوانی بر موجب عجز و بیچارگی خویش دان، نه بر موجب الهیت و ربوبیت وی که خداوند را هرگز بسزای او نتوانی ستودن، پس چون او را بسزا شناختی بتوان ستودن؛ پس اگر حقیقت توحید خواهی که بدانی بدانکه هر چیزکی در تو محالست در ربوبیت صدق است، چون یکیای که هر یکی را به حقیقت بدانست از محض شرک بری گشت و یکی بر حقیقت خدای است عزّوجل و جز او همه دو و هر چه به صفت دو گردد یا ترکیب آن دو بود چون عدد و جمع دو بود چون به صفات، یا به صورت دو بود چون جوهر، یا به تولد دو بود چون اصل و فرع، یا مکان دو بود چون عرض، یا به وهم دو بود چون عقل و نفس، یا به اعتدال دو بود چون طبع و صورت، یا در مقابلهٔ چیزی دو بود چون مثل و شبه، یا از بهر ساز چیزی دو بود چون هیولی و عنصر، یا از برای صدر دو بود چون مکان و زمان، یا از برای حد دو بود چون گمان و نشان، یا از برای قبول دو بود چون خاصیت، یا بیش وهم بود چون مسکوک، یا هستی و نیستی جز او بود چون ضد و فوق و هر چه جز او چگونهگی دارد چون قیاس، این همه نشان دوی است و این را به حقیقت یکی نتوان گفت، یکی به حقیقت خدای است عزّوجل؛ چون چنین بود این چیزها که نشان دوی است جز از حق سبحانه و تعالی بود. حقیقت توحید آنست که بدانی که هر چه در دل تو آید نه خدای بود که حق تعالی آفریدگار آن بود، بری از شبه و شرک، تعالی الله عما یصفون الملحدون و هو خبیر بما یعملون و الله عالم الغیب و الشهادة.
آذر در مزدیسنا یکی از بزرگترین دادههای اهورامزدا است و میانجی میان آفریدگان و آفریدگار است و هماوست که نیایشها و دعاهای مردمان را به بارگاه اهورهمزدا میرساند در یسنا، چندین دفعه آتش پسر اهورامزدا خوانده شدهاست که در ادیان دیگر خدا را فاقد داشتن فرزند میدانند و از پنج نوع آتش نام رفتهاست: آتش بهرام، آتش تن مردمان و چهارپایان، آتش رستنیها، آتش ابرها، آتش گرزمان
و گفته اند چون بنده خواهد کی مجلس کند تا خلق را پند دهد فریشتگانی که بر وی موکّل اند آواز دهند که خویشتن را پند ده بدانچه برادرانرا پند میدهی و الّا شرم دار از آفریدگار خویش که او ترا می بیند.
در دوران پیش از اسلام در مکه، الله بهخوبی شناخته شده و ورای خدای یهودیان و مسیحیان، به عنوان یک خدای بدوی و ساده مورد استفاده بود در واقع، او را از خدایان مکه میدانستند. گونههای محلی واژه الله در نوشتههای پیش از اسلام مشرکان و مسیحیان یافت میشود. الله احتمالاً خدای برتر و مسلماً خدای آفریدگار بود. لات، منات و عزی دختران الله محسوب میشدند. هیچ بت یا تجسم شمایلگونهای از الله شناخته نشدهاست. الله تنها ایزد مکه بود که بتی نداشت.