استصواب
معنی کلمه استصواب در فرهنگ معین
معنی کلمه استصواب در فرهنگ عمید
معنی کلمه استصواب در فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) صواب جستن . ۲ - صواب دیدن راست داشتن درست انگاشتن . ۳ - ( اسم ) صوابدید . جمع : استصوابات .
معنی کلمه استصواب در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه استصواب
وی در انتخابات دورههای دوم، سوم، چهارم، پنجم (میاندورهای اصفهان) و ششم مجلس شورای اسلامی تایید صلاحیت و در دورههای چهارم (میاندورهای رزن)، پنجم، هشتم، نهم، دهم و یازدهم به دلایل سیاسی و نظارت استصوابی از سوی شورای نگهبان در مجموع شش بار رد صلاحیت شده است. در آخرین باری که تایید صلاحیت شد، انتخابات مجلس ششم، احمد رهبری کاندیدای مشترک ۱۴ گروه اصلاحطلب از جمله جبهه مشارکت، مجمع روحانیون مبارز و دفتر تحکیم وحدت از حوزه انتخابیه همدان بود، اما با اختلاف اندک از راهیابی به دور دوم باز ماند.
اینست معظم اسباب غضب که عظیم ترین امراض نفس است و تمهید علاجات آن. و چون حسم مواد این مرض کرده باشند دفع اعراض و لواحق او سهل باشد، چه رویت را در ایثار فضیلت حلم و استعمال مکافات، یا تغافل بر حسب استصواب رای، مجال نظری شافی و فکری کافی پدید آید، والله الموفق.
مشغول استصواب و نظارت، همه چپیدن ته یه غار
مهدی کروبی بار دیگر در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ ضمن ابراز مخالفت با نظارت استصوابی به صراحت اعلام کرد خواستار تغییر این بخش از قانون اساسی است. میرحسین موسوی، دیگر کاندیدای آن انتخابات، نیز گفت: «اگر اکثریت مردم چیز دیگری را بخواهد، هر قانونی نیز از راه قانونی قابلیت تغییر دارد.»
نظارت استصوابی این شورا مبتنی بر نظر شورای نگهبان در مورد شایستگی یا ناشایستگی افراد برای تصدی پستهایی از جمله ریاست جمهوری، نمایندگی مجلس و عضویت در مجلس خبرگان رهبری است.
پس دست در قفس کرد و از سر غضب، طوطی را بیرون کشید و سروپای و پر و بال او را از هم بگسست و جدا کرد و بینداخت. اتفاق را از دوستان او یکی بر در سرا بگذشت، طوطی را بدان گونه دید، پرسید که این طوطی را به چه تهمت و جنایت چنین تعذیب و تشدید فرموده ای و خون او به چه حجت چون خون ذبایح حرم، حلال داشته ای؟ که این طوطی بغایت ملیح و فصیح بود. خضرت اجنحه او به خوید نوبهار و منقار او به لعل آبدار مانند بود. مرد ماجرای رفته باز گفت. آن دوست او، مردی صاحب فراست و خداوند کیاست بود و با حذاقت بر کمال، دهایی تمام داشت. او را بران اقتحام، ملامت ها کرد و گفت: ندانسته ای که چون نوایب ایام و حوادث روزگار مجتمع شود و مشکلات و معضلات به هم برآیند، گوهر آن را محک عقل باید زد و در معیار و مقیاس خرد بر باید سخت و در تعبیر اضغاث احلام و تدبیر احداث ایام، مشاورت با زیرکان عالم و ناصحان امین باید پیوست. ای سبحان الله ندانی که مرغان دروغ نگویند و تزویر و تمویه نسگالند و آنچه گویند از دیده و شنیده گویند. چرا به اول حال، استفسار این اخبار و استطاع این اعمال نکردی و شرط تانی و احتیاط بجای نیاوردی؟ که زنان را در مکر و عذر تصنیف ها و در خداع و حیلت تالیف هاست. بدان درجه که ابلیس با کمال مشعبدی و استادی در معمای مکر زنان، سر رشته کیاست گم کند و اگر خواهی تا حقیقت این حال، ترا مکشوف و مقرر شود، کدبانو را به بهانه ای از خانه بیرون فرست و خدمتکاری که بطانه خانه و خاصه آشیانه و معتمد اسرار تواند بود، زنجر و تعریکی فرمای تا هر چه رفته است بگوید و این پردخ از پیش برداشته شود. بر قضیت استصواب رای دوست، مرد به خانه درآمد و آن عزیمت به امضا رسانید و خدمتکاری که انیس انس و عیبه اسرار زن بود، تهدید و تشدیدی عرضه داشت.
منم و رندی و قلاشی و از دنیایی نیم جانیست فدا گر کند استصوابی
اصل ششم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میگوید امور کشور باید به اتکاء آراء عمومی اداره شود از راه انتخابات:انتخاب رئیسجمهور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعضای شوراها و نظایر اینها، یا از راه همهپرسی در مواردی که در اصول دیگر این قانون معین میگردد. اما صلاحیت نامزدان انتخاباتها باید در چارچوب نظارت استصوابی شورای نگهبان قانون اساسی احراز شود.رهبر با واسطهٔ مجلس خبرگان تعیین میشود. مجلس خبرگان رهبری متشکل از فقهای «واجد شرایط» است که بر اساس اصل ۱۰۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مسئولیت تعیین و نظارت بر ولی فقیه (رهبر جمهوری اسلامی) را دارد. مدت هر دورهٔ این مجلس که اعضای آن به وسیلهٔ انتخابات و توسط رأی مستقیم و مخفی مردم انتخاب میگردند، هشت سال میباشد.
در وقت ایراندخت و قومی دیگر که در موازنه او بود حاضر شدند. ملک فرمود که هر دو پیش ایراندخت باید نهاد تا او یکی را اختیار کند. تاج در چشم وی بهتر نمود، در بلار نگریست تا آنچه بردارد به استصواب او باشد، او به جامه اشارت کرد؛ در این میان ملک بسوی ایشان التفاتی فرمود. چون مستوره بشناخت که ملک را آن مفاوضت مشاهده افتاد تاج برگرفت تا ملک وقوف نیابد که میان ایشان مشاورتی رفت. و بلار چشم خود را همچنان بگذاشت تا شاه نداند که به چشم اشارت کرد. و پس ازان چهل سال بزیست هربار که پیش ملک رفتی چشم بر آن صفت گرفتی تا آن ظن به تحقیق نپیوندد. و اگر نه عقل وزیر و زیرکی زن بودی هر دو جان نبردندی.
در قانون اساسی صراحتاً سخنی از نظارت استصوابیِ شورای نگهبان به میان نیامده است و حسینعلی منتظری رئیس مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی بارها تأکید کردهاست که منظورِ نویسندگان قانون اساسی از نظارت شورای نگهبان بر انتخابات هرگز به معنای نظارت استصوابی کنونی نبودهاست.
۴. علما و ائمه دین را عزّت دارد و حرمت، و زیردست همگنان نشاند و به استصواب رأی ایشان حکم راند تا سلطنت مطیع شریعت باشد نه شریعت مطیع سلطنت.
عزیز اندیشه او را پسندید ز استصواب آن طبعش بخندید
شورای نگهبان طبق مصوبهٔ سال ۱۳۷۴ مجلس پنجم (که اکثریت را در آن دوره محافظهکاران در اختیار داشتند) صاحب حق «نظارت استصوابی» شد و طبق تفسیری که اعضای این شورا از قانون مذکور ارائه میدهند، این شورا خود را به خاطر تصمیماتی که میگیرد در برابر هیچ نهادی پاسخگو نمیداند و نیازی به ارائهٔ مدرک برای تصمیمهای خود ندارد.
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. بعد الصّدر و الدّعاء، ما با دل خویش حاجب فاضل، عمّ، خوارزمشاه آلتونتاش را بدان جایگاه یابیم که پدر ما، امیر ماضی بود که از روزگار کودکی تا امروز او را بر ما شفقت و مهربانی بوده است که پدران را باشد بر فرزندان؛ اگر بدان وقت بود که پدر ما خواست که وی را ولیعهدی باشد و اندران رأی خواست از وی و دیگر اعیان، از بهر ما را جان بر میان بست تا آن کار بزرگ با نام ما راست شد، و اگر پس از آن چون حاسدان و دشمنان دل او را بر ما تباه کردند و درشت تا ما را بمولتان فرستاد و خواست که آن رأی نیکو را که در باب ما دیده بود، بگرداند و خلعت ولایت عهد را بدیگر کس ارزانی دارد، چنان رفق نمود و لطایف حیل بکار آورد تا کار ما از قاعده بنگشت و فرصت نگاه میداشت و حیلت میساخت و یاران گرفت تا رضای آن خداوند را بباب ما دریافت و بجای باز آورد، و ما را از مولتان بازخواند و بهراة باز فرستاد. و چون قصد ری کرد و ما با وی بودیم و حاجب از گرگانج بگرگان آمد و در باب ما برادران بقسمت ولایت سخن رفت، چندان نیابت داشت و در نهان سوی ما پیغام فرستاد که «امروز البتّه روی گفتار نیست، انقیاد باید نمود بهر چه خداوند بیند و فرماید» و ما آن نصیحت پدرانه قبول کردیم، و خاتمت آن برین جمله بود که امروز ظاهر است؛ و چون پدر ما فرمان یافت و برادر ما را بغزنین آوردند، نامهیی که نبشت و نصیحتی که کرد و خویشتن را که پیش ما داشت و از ایشان بازکشید بر آن جمله بود که مشفقان و بخردان و دوستان بحقیقت گویند و نویسند، حال آن جمله با ما بگفتند و حقیقت روشن گشته است. و کسی که حال وی برین جمله باشد، توان دانست که اعتقاد وی در دوستی و طاعت داری تا کدام جایگاه باشد، و ما که از وی بهمه روزگارها این یکدلی و راستی دیدهایم، توان دانست که اعتقاد ما به نیکو داشت و سپردن ولایت و افزون کردن محلّ و منزلت و برکشیدن فرزندانش را و نام نهادن مرایشان را تا کدام جایگاه باشد. و درین روزگار که بهرات آمدیم، وی را بخواندیم تا ما را ببیند و ثمرت کردارهای خوب خویش بیابد. پیش از آنکه نامه بدو رسد، حرکت کرده بود و روی بخدمت نهاده. و میخواستیم که او را با خویشتن ببلخ بریم یکی آنکه در مهمّات ملک که پیش داریم، با رأی روشن او رجوع کنیم که معطّل مانده است چون مکاتبت کردن با خانان ترکستان و عهد بستن و عقد نهادن، و علی تگین را که همسایه است و درین فترات که افتاد، بادی در سر کرده است، بدان حدّ و اندازه که بود بازآوردن و اولیا و حشم را بنواختن و هر یکی را از ایشان بر مقدار و محلّ و مرتبت بداشتن و بامیدی که داشتهاند رسانیدن؛ مراد میبود که این همه بمشاهدات و استصواب وی باشد، و دیگر اختیار آن بود تا وی را بسزاتر باز- گردانیده شود. اما چون اندیشیدیم که خوارزم ثغری بزرگ است و وی از آنجای رفته است و ما هنوز بغزنین نرسیده، و باشد که دشمنان تأویلی دیگر گونه کنند و نباید که در غیبت او آنجا خللی افتد، دستوری دادیم تا برود. و وی را، چنانکه عبدوس گفت، نامهها رسیده بود که فرصت جویان میبجنبند، و دستوری بازگشتن افتاده بود، در وقت بتعجیلتر برفت و عبدوس بفرمان ما بر اثر وی بیامد و او را بدید و زیادت اکرام ما بوی رسانید و بازنمود که چند مهمّ دیگرست بازگفتنی با وی، و جواب یافت که «چون برفت، مگر زشت باشد بازگشتن، و شغلی و فرمانی که هست و باشد بنامه راست باید کرد »، و چون عبدوس بدرگاه آمد و این بگفت، ما رأی حاجب را درین باب جزیل یافتیم، و از شفقت و مناصحت وی که دارد بر ما و بر دولت هم این واجب کرد، که چون دانست که در آن ثغر خللی خواهد افتاد، چنانکه معتمدان وی نبشته بودند، بشتافت تا بزودی بر سر کار رسد که این مهمّات که میبایست که با وی بمشافهه اندر آن رأی زده آید، بنامه راست شود.
طبق تفسیر استصوابیِ نظارت بر انتخابات، شورای نگهبان این اختیار را داراست که در هر مرحله از روند انتخابات فردی را که واجد صلاحیتهای سیاسی یا اعتقادی نمیداند از گردونهٔ رقابت حذف کند. این درحالی است که پیش از آن، دور اول نظارت و حذف در هیئتهای نظارت و اجرایی انجام میپذیرد.
اولین بار در انتخابات مجلس شورای اسلامی دور اول که حضور تودهایها و نیروهای مجاهدین خلق پر رنگ گردید صلاحیت این افراد توسط فرماندار وقت تهران (مصطفی طهرانی) مورد تأیید قرار نگرفت و برای تعیین و تکلیف نهایی از شورای نگهبان سؤال گردید و نهایتاً مورد تأیید شورا نیز قرار گرفت و این آغازی بر بحث نظارت استصوابی شورای نگهبان گردید.
مرد گفت: اگر چنین است تو بهتر دانی. آنچه از قضیت صواب و موجب استصواب لازم آید، تقدیم می کن که «الامهات اعلم بابنائها» تا بر ما خرده نگیرد و غرامتی لازم نکند. زن دیگ بر نهاد و از بهر او گرنج پخت و چون تمام شد، پاره ای در غضاره ای کرد و پیش کودک نهاد. کودک گفت: این اندکست، بیشتر خواهم. قدری دیگر بدو داد. دیگر بار الحاح کرد که این مقدار حقیر است، مرا کفایت نبود و ازو اشباعی حاصل نیاید. پاره ای دیگر بداد. هم بسنده نمی کرد و می خروشید که زیادت می خواهم. چون گرنج تمام شد، گفت: شکر و روغن خواهم. زن شکر و روغن بیاورد. کودک هم بر آن منوال اعادت و مراجعت می نمود تا لشکری از حرص و شره و فضولی کودک ملول شد، گفت: ای بدخوی بی خرد، آخر چند مکاس کنی و زیادت طلبی؟ آنچه تو داری از طعام، سه مرد را تمام بود. کودک جواب داد که بی خرد و بدخوی و بی ادب توئی نه من و اگر تو علم و عقل داری، بدانی که این شغل که تو در پیش گرفته ای و قاعده این کار که تو نهاده ای، بنایی است «علی شفا جرف هار او علی شفا حفره من النار». بدین جهان مستوجب مذمت مردمانی و بدان عالم مستحق عقوبت یزدان و بدین خوی که تو داری و این تخم که تو می کاری، هر ساعت آسمان بر تو می خندد و روزگار بر تو می گرید و زبان زمان با تو می گوید:
در سال ۱۳۷۰ غلامرضا رضوانی، یکی از اعضای شورای نگهبان و رئیس هیئت مرکزی نظارت شورای نگهبان بر انتخابات، برای نخستین بار نظر تفسیریِ شورای نگهبان را دربارهٔ این اصل جویا شد، و محمد محمدی گیلانی، دبیر وقت شورای نگهبان، در پاسخ گفت: «نظارت مذکور در اصل ۹۹ قانون اساسی استصوابی است و شامل تمام مراحل اجرایی انتخابات از جمله تأیید و ردّ صلاحیتِ کاندیداها میشود.»
کاه کوهی آتش اندر آب بود باد و خاکش بهر استصواب بود
ماند یک چاشت روز و این فردا می رود یک سئوال از استصواب