آغازش {initiation} [زبان شناسی، زیست شناسی-ژن شناسی و زیست فنّاوری] [زبان شناسی] حرکت تلمبه ای اندام های آوایی که باعث جریان هوا در مجرای آوایی برای تولید آوا می شود [زیست شناسی-ژن شناسی و زیست فنّاوری] 1. نخستین واکنش برای ساخت یک ترکیب، به ویژه مولکول بسپاری 2. نخست...
معنی کلمه آغازش در ویکی واژه
[زبانشناسی] حرکت تلمبهای اندامهای آوایی که باعث جریان هوا در مجرای آوایی برای تولید آوا میشود
جملاتی از کاربرد کلمه آغازش
یکی از بزرگان صوفیه گفته است: تصوف علتی چون سرسام است که آغازش هذیان است و پایانش آرامش. نیز اگر تواند، آدمی را گنگ کند.
در ۱۴ ژانویه، تظاهرات در امان پایتخت اردن، و همچنین در معان، کرک، السلط، اربد، و دیگر نقاط آغازشد که توسط اعضای اتحادیههای کارگری و احزاب چپ رهبریشد که خواستار کنارهگیری سمیر الرفاعی، نخستوزیر دولت بودند.
او را گوییم که حقیقت از چیزها به گواهی عقل پیدا آید، و اندر عقل یافته آنست که همه باید که بدیها نیک شود و نمیباید که نیکها بد شود ، و معلوم است که بازگشت هر چیزی بدان باشد کزو پیدا شود. پس پیدا شد که نهایت بدیها نیک است و از نیک مر او را گذر نیست و نهایت نیکها بد نیست ، چه نیک خود نهایت است ، و نهایت را نهایت نیست. و چون معلوم شد که نهایت بدها نیک است، معلوم شد که آغازش بودش همه بودها نیک است تا نهایت همه بودها به نیکی باشد، از بهر آنک بازگشت هر چیزی بدان باشد که آغاز از آن بوده است. و توحید محض آنست که گوییم مبدع حق پاک است از نیکی و بدی، بیافرید مر عقل را و همه نیکی را اندر ذات او حاصل کرد بهامر خویش بیواسطه، و چون مر یکی بود لازم آید که آنچه از او بود یکی بود. و آن یکی نیک محض بود بیهیچ بدی و نظر عقل که پدید آمد بهفرمان مبدع حق نفس بود که بپذیرفت فائدههای عقلی را بیمکان و بیزمان و بیهنگامی ، و از نفس کلی همه نیکی است به ذات خویش ، و او را دو علم است: یکی تمام و دیگری ناتمام ، آنک تمام است از جهت ذات نفس است که او تمام است اندر باب پذیرفتن فائدههای عقلی، و آنچ نه تمام است از جهت معلول اوست، و آن هیولی است که عاجز است از پذیرفتن قوت نفس کلی به تمامی. و دلیل بر درستی این دعوی اینست که هر صانعی را از مردم هم چنین دو علم است: یکی تمام و یکی ناتمام . آنچ تمام است مقصود صانع است چون کرسی که او مقصود درودگر است و تمام است ، و آنچ ناتمام است از عاجزی دستافزار است و آن تراشها و سربارهای جوابها است ، و عمل نفس آنک تمام است آغاز حرکت وهمی است تا هیولی کز او پدید آم ، و عاجزی هیولی آنست که او مر ذات خویش را پدید نتواند آوردن مگر به یاری صورت که آن از طبیعت است. و چون کز پدید آوردن ذات خویش بی یاری چیزی دیگر عاجز باشد نه چون چیزی باشد که او بینیاز باشد از یاری کردن چیزی دیگری مر پدید آوردن ذات خویش را ، و آن نفس است که بینیاز است از چیز دیگر به نظر عقل که بدو رسیده است. پس اندر ابداع مبدع حق چیزی نیست از بدی، و نیز اندر نفی کردن بدی از جوهر عقل اثبات ذات است. و اندر اثبات کردن بدی اندر جوهر عقل نفی کردن ذات عقل است، و نیست اندر جوهر عقل آنک نفی کند مر ذات او را . پس اندر جوهر عقل چیزی نیست از بدی که اثبات شود ، بل کز جهت نفی توان گفتن اندر عقل مر بدی را چنانک گویی بدی اندر عقل نیست. و اگر اندر جوهر عقل چیزی از بدی ثابت بودی و جوهر او اصل همه نیکهاست اختلاف اندر جوهر او موجود بودی ، و چیزی که اندر جوهر او اختلاف باشد مر او را تباه شدن لازم آید، و چیزی که او تباه شونده باشد بر او ایمنی نباشد و بدو میل نکند خرد جزیی، و نفسهای خرد یافته میل کند بهفائده گرفتن از عقل و توافق بودن بر اثبات جوهر عقل و دور کردن مر او را از تباه شدن. – پس درست شد بهگواهی عقل جزیی که جوهر عقل کلی از استحالت دور است ، و نیکها اندرو موجود است. و هر چه نیکها اندر جوهر او موجود باشد بدیها از جوهر او دور باشد. و نیز جای بازگشتن نفسها آنک پیغمبران علیهم السلام خلق را بدان امید دادند بهشت است و بدی را از آنجای نفی کردند، و گفتند که اندرو مرگ نباشد، چنانک خدای تعالی گفت ، قوله تعالی: لا یذوقون فیها الموت الا الموته الاولی و وقیهم عذاب الجهیم گفت: نچشد اندر بهشت مرگ مگر آن مرگ نخستین و نگاه داشت ایشان را خدای از عذاب دوزخ. و گفتند : کز شراب بهشت دردسر نباشد ونه سپری شود چنانک گفت، قوله : لا یصدعون عنها و لا ینزفون. پس چون جای ثواب بدین منزلت است از بیخلافی ، و آن اضافت عقلی است مر نفس کلی را که بهشت اوست ، بدین جوهر عقل که به وحدت باری تعالی و تقدس آفریده است دور است از همه بدیها.
چو خواند خطبه ی جاه تو برجیس علا گردد ز آغازش علاوه
آغازشکمپایان به همراه راستشکمپایان دو زیرراسته اصلی شکمپایان (حلزونها) بهشمار میآمدند.
در این دستهبندی، جانداران آغازشکمپایا از راستشکمپایان ابتداییتر بودند. آغازشکمپایان تمامی خارهچسبهای حقیقی را شامل میشد.
مهندس بسی جوید از رازشان نداند که چون کردی آغازشان
بخش اول: تورات است چنان که گفتیم. بخش دوم چهار سفر است که آن را اول گویند و آغازش از یوشع است (ع) پیرامن زوال «من » و جنگ وی بادیگر سرزمینها و فتح آنها و تقسیم آن ها به قرعه. دومش موسوم به سفر حکام است که در آن اخباری از قضات بنی اسرائیل است.
پس اگر گوید: آن چیز که مر او را مدت بود قدیم بود، این سخن محال باشد، از بهر آنکه مدت کشیدگی باشد (و کشیدگی) جز از جایی تا به جایی (یا) از وقتی تا (به) وقتی نباشد. و چو چیزی قدیم باشد، مر او را مدت لازم نیاید، از بهر آنکه مر او را آغازی نباشد و چو آغازش نباشد، کشیدگی زمان لازم نیاید البته. پس اگر گوید که روا باشد که چیزی نباشد و مدت باشد، محال گفته باشد، از بهر آنکه مدت بقاست و بقا جز به باقی که جوهر است ثابت نشود. و تا چیزی نباشد، مر او را مدت یا درنگ یا دهر نباشد البته، چنانکه اگر جسم نباشد خط نباشد (البته،) و چو گوید: نه جسم، گفته باشد که نه خط. و چنانکه به برخاستن جسم وجود خط برخیزد و اندر وهم او را اثری نماند، به برخاستن آنچه مدت مر او راست نیز مدت برخیزد، با آنکه ظاهر کردیم که مدت – که او کشیدگی باشد – روا نیست که باشد جز از جایی به جایی – چو مکانی باشد – یا از گاهی به گاهی – چو حرکاتی و اوقاتی باشد - . و چو دهر بی آغاز است، روا نیست که او کشیدگی باشد البته، و چو کشیدگی نباشد، (تا) به هنگام نباشد و نه (از) هنگام باشد. پس ظاهر شد که آنچه مر او را مدت و دهر و جز آن (همی) گویند، وجود (و) ثبوت جوهری است باقی به ذات خویش بی آغازی که مر او را بوده است. و آنچه مر وجود او را آغازی نباشد، مر بقای او را کشیدگی نباشد البته، از بهر آنکه – چنانکه گفتیم – کشیدگی از آغازی باشد، و اگر مر بقای ازلی را کشیدگی باشد، مر او را آغازی لازم آید، و اگر مر بقای او را آغازی نهاده شود از بهر آن تا مدت ثابت شود، نام ازلی از او بیوفتد و او محدث باشد. و بدین شرح ظاهر کردیم که مر بقای ازلی را کشیدگی نیست البته.
در سال ۲۳۴ هجری قمری باد سموم شدیدی وزید که مردم مانند آن ندیده بودند. مدت آن زیاد از ۵۰ روز بود. آغازش از سوم حزیران و انجامش آخر تموز، این باد کوفه، بغداد و واسط را فرا گرفت و به عبادان رسید و از اواسط به اهواز رفت و همگی رهگذران و کاروانها را بکشت و چون به همدان رسید، مزارع را بسوخت و در صحرای سنجار موصل هر بشر و شجر و دابه را هلاک کرد و بازارهای موصل چند روز تعطیل شد و راه دهات از شهر منقطع گردید.
در همین دوران بود که توپولف بارقهای از خلاقیت خود را به نمایش گذاشت؛ طراحی توپولف تیبی-۳ اولین بمبافکن سنگین ۴ موتوره جهان که هیچ ستون نگهدارندهای برای بالهایش نداشت. طراحی این هواپیما در سال ۱۹۲۶ آغازشد و تا سال ۱۹۲۹ به طول انجامید. این هواپیما توانست ۴ رکورد پروازی را در آن زمان بشکند و با اینکه در زمان جنگ جهانی دوم هواپیمایی منسوخ و کهنه بود بازهم بهصورتی گسترده در نقش بمبافکن یا هواپیمای باری به کارگرفته شد. در تابستان ۱۹۴۱ حدود ۲۵ درصد بمبافکنهای ارتش سرخ را این هواپیما تشکیل میداد. کیفیت توپولف تی بی-۳ به اندازهای خوب بود که آلمانها آن را به غنیمت گرفتند و به خدمت درآوردند.
آنچه آغازش فنا باشد ز انجامش مپرس میتوان طومار امکان خواند از عنوان صبح
حسن روی نیکوان از بسکه آغازش خوشست ترک آن ز اندیشهٔ انجام نتوانست کرد
چه می پرسی ز احوال شرار ما و پروازش که در یک نقطه طی شد جلوه انجام و آغازش
تاریخ استونهنج پس از این زمان تا ۳۶۰۰ سال بعد، که بازسازی استونهنج آغازشد سرشار از بیتوجهی و ویرانی است: سنگها میافتادند یا برده میشدند و جادهها، حیوانات، و کشاورزان هر یک به نوبهٔ خود به این یادمان آسیب رساندهاند.
آن گاه گوییم: اگر جسم قدیم است، همیشه بوده است و اگر حرکت او محدث نیست، پس همیشه متحرک بوده است، (و اگر) چنین بوده است، (پس) همیشه حرکات موجود بوده است. (و اگر گوید: حرکات همیشه موجود نبوده است و موجود شده است، گفته باشد که جسم متحرک نبوده است) و باز متحرک شده است و به حدث جسم اقرار کرده باشد. و حرکات معدود است پس (یکدیگر و) محال است قول آن کس که گوید: حرکت یکی است و قدیم است، از بهر آنکه حرکت به گشتن باشد مر جسم را از جایی به جایی دیگر یا از حالی و صورتی (به حالی) و صورتی دیگر، و این به حدثی ظاهر باشد. پس واجب آید که گوید: حرکات همیشه و بسیار است و بی نهایت نه یکی است. و چو مر جسم را (قدیم گوید) و حرکات را قدیم گوید، باید که حرکات همیشه موجود باشد. و روا نباشد که مر حرکات قدیم را نخستینی باشد یا حرکتی باشد که (پیش از او) حرکتی نبوده باشد، از بهر آنکه اگر حرکتی باشد که پیش از او حرکتی نبوده باشد، به ضرورت آن حرکت محدث باشد و هر چه پس از او باشد، آن حرکات نیز محدث باشد. و چو حرکات (را) اولی باشد و مر او را اولی نباشد و هر یکی از آن پیش از دیگری پدید آمده باشد، هر (یکی از آن) محدثی باشد. و محال باشد گفتن که چیزهاست قدیم که هر یکی از آن محدث است. و برهان بر این قول آن است که به ضرورت عقل معلوم است که (روا) نیست که چیزهایی باشد موجود کز آن بعضی هنوز موجود همی شود و او خود قدیم باشد، از بهر آنکه این چیزهای قدیم از دو بیرون نیست: یا هر یکی از آن پیش تر از دیگری موجود شده است، یا هر یکی از آن سپس از دیگری موجود شده است. اگر گوید: (هر) یک از این حرکات قدیم پیش از وجود دیگری موجود شده است، این محال باشد، از بهر آنکه آن گاه همه یک حرکت باشد و همه نخستین باشد، و اگر چنین باشد، همه محدث باشد. و اگر گوید: هر یکی از این حرکات سپس از دیگری موجود شده است، نیز همه محدث باشد. و به هر دو روی همه حرکات محدث باشد، از بهر آنکه درست کردیم که اگر حرکت را آغازی بود محدث بود و اگر آغازش نبود، (چو) بسیار بود و پس یکدیگر بود، واجب آید که مر هر یکی را (وجود سپس دیگری بود، و حد محدث آن است که وجود او سپس از وجود دیگری باشد. و چو ظاهر است که حرکات بسیار است و هر یکی) از آن محدث است، قول آن کس که گوید (که حرکات که هر یکی از آن محدث است) قدیم است، باطل باشد.