[ویکی فقه] آسمان دنیا. نزدیک ترین آسمان به زمین و محل نزول دفعی قرآن بنابر یک قول آسمان دنیا می باشد. آسمان دنیا (سماء الدنیا) از تعابیر مورد استعمال در قرآن صافات/سوره۳۷، آیه۶. در علوم قرآن، در بحث از کیفیت انزال قرآن، بنابر قولی که سیوطی آن را اصح و اشهر می داند، قرآن را دارای دو نزول دانسته اند: نزول جمعی و به صورت یکپارچه به آسمان دنیا در شب قدر، و پس از آن، نزول تدریجی در طول مدت رسالت بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم. سیوطی، عبد الرحمان بن ابی بکر، الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۴۶-۱۵۰. مفسران سنی و شیعی نیز معمولا ذیل آیه ۱۸۵ سوره بقره بقره/سوره۲، آیه۱۸۵. ...
معنی کلمه آسمان دنیا در ویکی واژه
آسماندنیا (نجوم قدیم): آسمان اول. از بیتالمقدس تا آسمانِ دنیا معراج بود. «ترجمةالسوادالاعظم»
جملاتی از کاربرد کلمه آسمان دنیا
و آن را که نامه بدست چپ دهند، ندای قهر آید بخازنان دوزخ که: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ گیرید او را به قهر و عنف، کشید او را بدوزخ، دست و پای در غل کرده و در زنجیر هفتاد گزی کشیده، و از رحمت حقّ نومید شده، و بسقر رسیده. اگر شرری از آن آتش که در سقر است بدنیا فرستند، همه اهل دنیا بیطاقت شوند پس چون بود حال کسی که در میان آن آتش بود؟ مصطفی (ص) گفت: بآن خدای که جان من بید اوست که اگر یک حلقه از آن سلاسل و اغلال بر کوههای دنیا نهند همه کوهها بگدازد و بزمین فرو شود، پس چون بود حال کسی مرو را بدین سلاسل و اغلال بند کنند؟ و اگر یک جامه از آن جامهای قطران که قرآن از آن خبر میدهد که: «سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ» از آسمان دنیا بیاویزند همه اهل زمین از گند آن بمیرند. پس چگونه بود حال کسی که این جامه لباس وی بود؟ نه از گزاف رسول خدا صلّی اللَّه علیه و سلّم گفتی: «الحمد للَّه علی کلّ حال و اعوذ باللّه من حال اهل النّار».
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ سپری کرد آن را هفت آسمان، فِی یَوْمَیْنِ در دو روز، وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها و فرمان داد در آسمانها بهر کار که خواست، وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ و بیاراستیم آسمان دنیا را بچراغها، وَ حِفْظاً و نگه داشت کردیم ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (۱۲) آن ساخته و باز انداخته آن توانای داناست.
و نزدیک مردم کو پادشاه عالم (است) مر هر یکی را ازین جواهر بمراتب آن محلی هست، بدانچ مر آن را با زر که شریفتر از همه جواهر صورتپذیرست بپذیرفتن صورت مشارکتی و مجانستی هست. و همچنین نیز هر چند مردم همه بمرتبت نبوت نیست، هر یکی از مراتب اهل دعوت هادی از انوار ابداعی کآن کواکب عقلانیاند و از لطافت آن بهره یافتهاند، که بدان بهره و لطافت آنکس از مردمانی که ایشان بمنزلت بسایط طبایع و منزلت جسماند، جدا شده است. و نزدیک عقل کلی کو پادشاه عالم علوی (است) مر هر یکی را از اهل دعوت مرتبتی و محلی هست، بدانچ مر او را با رسول که بغایت شرفست بپذیرفتن بهرهئی از آن نور که تمامی آن بدو رسیدست مجانستی و مواصلتی هست، از بهر آنک متابعان رسول از رسولاند، چنانک خدای تعالی حکایت (کرد) از ابراهیم علیهالسلام کهاندر دعاء خویش گفت که «هرکه متابع منست از منست» بدین آیت: قوله تعالی «فمن تبعنی فانه منی.»پس بحکم این قول جزم و فصل متابعان رسول مصطفی صلیالله علیه «و آله» و سلم کز پس آنک متابع او شدند، بر اثر عترت او رفتند، و بیگانه را متابعت نکردند و بر عقب خویش منقلب نشدند، از رسولاند؛ چنانک رسول گفت مر وصی «خویش را» علیهالسلام بدین خبر «علی منی و انا منه. ». و چنانک بر آسمان دنیا هفت نور مشهور است که نامهاء ایشان گفتیم، بر آسمان دین نیز هفت نورست مشهور از آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و خداوند قیامت علی ذکره و علیهم السلام. و این برهانی منطقیست بمقدمات خلفی: قوله: «وما یعقلها الا العالمون.»
گفتا: در آسمان دنیا نظر کردم قومی را دیدم که لبها داشتند چون لب شتر، یکی را بر ایشان گماشته تا بدهره آتشین آن لبهای ایشان میبرید و سنگ آتشین در دهن ایشان مینهاد و از زیر بیرون میآمد، گفتم ای جبرئیل اینان کیانند؟
آن دوست من را جبرئیل کجا گذاشتی گفت در آسمان دنیا و فریشتگان او را تعزیت میدهند، تا درین سخن بودند جبرئیل در آمد و بر بالین مصطفی بنشست. رسول (ص) گفت: یا جبرئیل هذا الرحیل من الدنیا فبشّرنی بمالی عند اللَّه.
وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. اذ نصرکم و انتم اذلة اقلة. درین آیت گفت: قرآن یوم الفرقان فرو فرستادیم. جایی دیگر گفت: أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، شب قدر فرو فرستادیم. جایی دیگر گفت: عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا بروزگار و درنگ فرو فرستادیم، و این آن بود که قرآن در شبانروز بدر بآسمان دنیا فرو فرستادند، و آن را در بیت العزة در خزانه قرآن بنهادند، یک جای روز گفت، و یک جای شب گفت، بر سعت عادت سخن عرب که از شب خبری حکایت کنند و آن روز بود، و از روز حکایت کنند و آن بشب بود، از بهر آنکه آن کار از شبانروز بیرون نمیشود، و آن روز که جنگ بدر بود آدینه بود، هفدهم ماه رمضان، و دوش آن شب قدر بود، آن گه قرآن را از رب العزة پس ازان در باقی عمر مصطفی بزمین میفرستاد بر درنگ و بر مکث، لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ تا هر گه که رنجی بدل رسول خدا رسیدی خدای دل وی را تثبیت کردی، و هر گه که حکم را اجابت افتادی حکم فرستادی بر مواقع نجوم، و یک تفسیر که کردند در وَ النَّجْمِ إِذا هَوی اینست که و الوحی اذا انزل.
تا آسمان دنیا از نجم سعد و نحس خالی نبود خواهد از امروز تا قیام
إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا ما بیاراستیم آسمان دنیا را، بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ (۶) بآرایش ستارگان.
امّا قومی در معراج خلاف کردهاند و گفته که آن در خواب بوده نه در بیداری و این خلاف اخبار صحاح است و خلاف مذهب اهل سنّت و جماعت، و بدانک اعتقاد درست و مذهب راست آنست که مصطفی (ص) را به بیداری و هشیاری شخص مبارک وی را بردند بشب از مسجد حرام بمسجد اقصی و از مسجد اقصی به آسمان دنیا و از آسمان دنیا بسدره منتهی و از سدره منتهی تا آنجا که ربّ العزّه گفت: «فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی» و اخبار صحاح بدین ناطقست چنانک ایراد کنیم و شرح دهیم، و اگر معراج بخواب بودی مصطفی (ص) را در آن هیچ معجزه نبودی و حجّت بر منکران لازم و ثابت نشدی و کافران خود انکار نکردندی که در خواب هر کسی مثل آن بیند، چنانک کسی که در خواب بیند که بر آسمان میشود و بهشت میبیند یا قیامت و رستاخیز بیند این چنین خواب مدفوع نیست، و آن کس که حکایت کند بر وی انکار نیست، پس وجه دلیل آنست که کافران انکار کردند و گفتند راهی بدان دوری یعنی از مکّه تا بیت المقدس بچهل روز روند و بچهل روز باز گردند، تو میگویی بیک شب رفتم و باز آمدم این ممکن نیست و نتواند بود، و اگر گفتی بخواب چنان دیدم ایشان انکار نکردندی و بر ایشان حجّت نبودی. دیگر دلیل آنست که ربّ العزّه خود را بستود درین آیت و بر خود ثنا گفت بآنک بنده خویش را از مکّه به بیت المقدس برد اگر حمل آن نه بر صفتی کنند که خارج عادت بود و نه بر وجهی که قدرت حق جلّ جلاله بدان متفرد بود آن مدح را معنی نباشد و آن تنزیه را جای نبود و بی فایده ماند، و جلّ کلام الحقّ ان یحمل علی ما لا فائدة فیه.
وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ الآیة بیان ثمره سفر موسی است. موسی را دو سفر بود: یکی سفر طرب دیگر سفر هرب. بیان سفر طرب آنست که گفت وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا باین سفر مناجات حق یافت و قربت خداوند جل جلاله. و سفر هرب آنست که گفت وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی باین سفر هلاک دشمن و رستگاری ازیشان یافت، چنانک گفت وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ و چنانک موسی را دو سفر بود نیز مصطفی را دو سفر بود یکی سفر ناز دیگر نیاز: سفر نیاز از مکه بود تا مدینه بود از دست کفار و کید اشرار، و سفر ناز از خانه ام هانی بود تا بمسجد اقصی، و از مسجد اقصی تا بآسمان دنیا، و از آسمان دنیا تا بسدره منتهی از سدره منتهی تا بقاب قوسین او ادنی. فرقست میان سفر کلیم و سفر حبیب، کلیم بطور رفت تا وی را گفتید وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا حبیب بحضرت رفت تا از بهر وی گفت دَنا فَتَدَلَّی از قرّبناه تا دنا راه دورست و او که این بصر ندارد معذور است.