( آتو ) آتو.( فرانسوی ، اِ ) ( از: آ، به + تو، همه ) رنگی یا صورتی معلوم از اوراق گنجفه و آس و مانند آن که با قراردادی از رنگهای دیگر برد. اتو. [ اَت ْوْ ] ( ع مص ) عطا کردن : اَتا الرجل ؛ عطا کرد مرد. ( منتهی الارب ). || شتاب کردن شتر در سیر: اَتا البعیر. ( منتهی الارب ). || برگردانیدن شتر دست خود را در رفتار. || پاره دادن و باج دادن. ( منتهی الارب ). خراج دادن.( تاج المصادر بیهقی ). || برآمدن بار نخل ودرخت. || ظاهر شدن صلاح. || بسیار گردیدن باران. ( منتهی الارب ). || آمدن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). || استقامت در سیر. || ( اِ ) یک گشاد تیر. || مرگ. || سختی. || شخص بزرگ. || عطیة. ( تاج العروس ). || مَسْکه. کره. اتو. [ اُ ] ( اِ ) تَله. فِر . آلتی که بدان کیسی و چین و نورد جامه راست کنند و پیش از این بجای آلت آهنین کنونی نیم خمی را بر جائی نصب کردندی و بزیرآتش افروختندی و جامه بر نیم خم کشیدندی و کلمه روسی اَوتوک از فارسی گرفته شده است. و آن با فعل کردن و زدن و کشیدن صرف شود و دردهای مفاصل موضع را با اُتو گرم کنند : مگر اطلس و صوف دارد مفاصل که داغ از اُتو کردنش بود واجب.نظام قاری.جامه ها سربسر از داغ اتو سوخته دل جز نپرداخته کرباس که خامست اینجا.نظام قاری.آن جامه اتوزده و آن صوف سربمهر اینجا نگر که داغ که و آنجا نشان کیست.نظام قاری.صوف و اطلس مینهند از عشق هم داغ اتو آفرین او را که داغ مهر یاری بر دلست.صائب.جامه هرچند، اتو بیشترست.؟در بعض لغت نامه ها اتو بضمتین و تشدید ثانی هم آمده بمعنی آرایشی معروف که بر جامه ها کنند. - اتو کشیدن ؛ بمعنی خمیازه کشیدن و زبان برآورده رم کردن سگ نیز آمده است : چو سگ گرد آن کوی بو می کشم بیاد اُتوکش اتو می کشم.وحید. اتو. [ اُ ت ُ ] ( فرانسوی ، پیشوند ) در زبانهای اروپائی مزید مقدمی است بمعنی خود، بخودی خود. || ( اِ ) مخفف اتومبیل.
معنی کلمه آتو در فرهنگ معین
( آتو ) (تُ ) [ فر. ] ( اِ. ) ۱ - ورق برنده در بازی . ۲ - دستاویز، بهانه . (اُ ) [ روس . ] (اِ. ) = اطو: ابزاری آهنی با یک صفحة صاف که به وسیلة برق گرم می شود و با آن چین و چروک پارچه یا لباس را از بین ببرند.
معنی کلمه آتو در فرهنگ عمید
( آتو ) ۱. در بازی ورق، ورق برنده. ۲. [عامیانه، مجاز] دستاویز، بهانه. وسیله ای فلزی که با برق یا زغال گرم می شود و با آن چروک های لباس یا پارچه را برطرف می کنند. * اتو زدن (کردن، کشیدن ): (مصدر متعدی ) کشیدن اتوی داغ بر روی جامه یا پارچه که چروک های آن هموار شود.
معنی کلمه آتو در فرهنگ فارسی
( آتو ) ( اسم ) ۱ - ورق برند. بازی برگی که در بازی ورق گنجفه و مانند آن برنده است . ۲ - مستمسک دستاویز . رنگی یا صورتی معلوم از اوراق گنجفه و آس مانند آن که با قراردادی از رنگهای دیگر برد ورق برنده، به معنی ضربه هم گویند، ورقی ازاوراق گنجفه که درقماربرنده شود، آلتی فلزی که با آتش یابرق گرم شودجهت صاف کردن جامه آلتی آهنی که آنرا گرم کنند و کیسی و چین و نورد جامه را توسط آن بر طرف سازند و یا در طول ساق شلوار خط ایجاد کنند . سابقا بجای آلت آهنین کنونی نیم خمی را بر جایی نصب میکردند و بزیر آن آتش میافروختند و جامه بر نیم خم میکشیدند . یا اتوی برقی ( الکتریکی ) . اتویی که حرارت آن بوسیل. یک صفح. عایق میکا که دور آن سیم فرونیکل پیچیده شده و دو سر آن بدو شاخ. برق وصل است تائ مین میگردد . عطا کردن خراج دادن
معنی کلمه آتو در دانشنامه عمومی
آتو (کمیک). آتو ( انگلیسی: Uatu ) که اغلب به عنوان ناظر شناخته می شود، یک شخصیت خیالی در کتاب های کمیک آمریکایی منتشر شده توسط مارول کامیکس است. وی که به استن لی و جک کربی ساخته شده است، اولین بار در چهار شگفت انگیز شماره ۱۳ ( آوریل ۱۹۶۳ ) ظاهر شد. وی یکی از اعضای ناظران است، که آنها یک گونه فرازمینی هستند که در گذشته های دور خود را برای نظارت بر فعالیت گونه های دیگر در فضا در سیارات دیگر خود را مستقر می کردند. آتوی ناظر برای نظارت بر زمین و منظومه شمسی آن انتخاب شده است. این شخصیت در رسانه های دیگر، مانند بازی های ویدئویی، اسباب بازی ها و تلویزیون اقتباس شده است. جفری رایت در سریال انیمیشنی دنیای سینمایی مارول به نام چه می شود اگر … ؟ آتو را صداپیشگی خواهد کرد این سریال در دیزنی پلاس درحال پخش میباشد و در روزهای چهارشنبه پخش خواهد شد. اتو یا اطو یکی از وسایل خانگی است که برای صاف کردن پارچه پس از خشک شدن آن ها، استفاده می شود. اتوکشی بیشتر تنها برای نمود زیباتر دادن به پوشاک و پارچه ها انجام می شود ولی در عین حال به خاطر دمای بالای فلز کف اتو، باکتریهای روی پوشاک نیز کشته می شوند که این به بهداشت لباس کمک می کند. اتو کشیدن دستمال های جیبی یا دستمال های آشپزخانه می توانند بنابراین به بهداشت کمک نماید. اتو واژه ترکی ایست که از فعل "Üt" که در ترکی قدیم به معنی گرفتن در شعله آتش و یا سوزاندن تار است به وجود آمده است. • کتان: ۲۳۰ °C • تریاستات: ۲۰۰°C • پنبه ای و نخی: ۲۰۴°C • ویسکوز: ۱۹۰°C • پشم: ۱۴۸°C • پلی استر: ۱۴۸°C • ابریشم: ۱۴۸°C • استات: ۱۴۳°C • آکریل: ۱۳۵°C • لیکرا/اسپاندکس: ۱۳۵°C • نایلون ۶٫۶: ۱۳۵°C اتو (بایرن). اتو ویلهلم لوئیتپولد آدالبرت والدمار ( به آلمانی: Otto Wilhelm Luitpold Adalbert Waldemar ) ( زادهٔ ۲۷ آوریل ۱۸۴۸ - مرگ ۱۱ اکتبر ۱۹۱۶ ) پادشاه بایرن میان سال های ۱۸۸۶ تا ۱۹۱۳ بود. وی پسر ماکسیمیلیان دوم و برادر لودویگ دوم بود. از آنجا که او به دلیل بیماری روانی لودویگ دوم را فاقد توانایی لازم برای ادارهٔ کشور دانستند، عمویش لوئیتپولد به عنوان نایب السلطنه کنترل اوضاع را در دست گرفت. سه روز پس از آن لودویگ به مرگ رازآلودی درگذشت. پس از آن اتو را به شاهی برداشتند، ولی اتو نیز دچار بیماری روانی مالیخولیا بود. هوده آنکه لوئیتپولد تا زمان مرگش در ۱۹۲۲ نایب السلطنه ماند و پس از او پسر لودویگ به مقام پدر رسید. در ۱۹۱۳ مجلس بایرن ماده ای قانونی تصویب کرد که به موجب آن چنانچه پس از ده سال از نایب السلطنگی هیچ امیدی بدان که شاه بتواند خود به طور مستقل فرمان براند نباشد، نایب السلطنه می تواند شاه را برکنار و خود به پادشاهی رسد. بدین سان اتو برکنارشد و پسرعمویش با نام لودویگ سوم به پادشاهی رسید. با این همه به اتو اجازه داده شد لقب پادشاهی و افتخاراتش را تا زمان مرگ نگاه دارد. اتو (مجارستان). اتو ( به مجاری: Ottó ) ( زادهٔ ۱۱ فوریهٔ ۱۲۶۱ - مرگ ۹ نوامبر ۱۳۱۲ ) عضو دودمان ویتلسباخ، دوک باواریای پایین میان سال های ۱۲۹۰ تا ۱۳۱۲ میلادی و پادشاه مجارستان و کرواسی از ۱۳۰۵ تا ۱۳۰۷ بود. او با عنوان بلای پنجم بر مجارستان فرمان می راند. او پسر هاینریش سیزدهم دوک باواریا بود. مادرش الیزابت نوهٔ بلای چهارم بود. او پس از پدر به فرمانروایی باواریای پایین رسید. او از مخالفان دودمان هاپسبورگ بود. اتو کوشید تا بر اشتایرمارک چیرگی یابد. در ۱۳۰۱ بدو که از سوی مادر از تبار شاهان مجار بود، پادشاهی این کشور را پیش نهادند، ولی او تا ۱۳۰۵ این پادشاهی را پذیرا نشد. در این سال ونتسل پادشاه بوهم از ادعای پادشاهی بر مجارستان دست کشید و اتو عهده دار این سمت شد. بیشتر زمان پادشاهای او به درگیری در اتریش و مجارستان گذشت و بنیهٔ اقتصادی سرزمین زیر فرمانش به ضعف گرایید. زمان پادشاهی او و ونتسل بر مجارستان را دورهٔ فترت این کشور شمرده اند. مرگ او در لندشوت رخ داد.
معنی کلمه آتو در ویکی واژه
(بازی): برگ برنده در بازی ورق، ورق برنده در بازی. (گفتگو): بهانه، دستاویز. آتو به دست کسی دادن کنایه از: با انجام کاری یا گفتن حرفی؛ بهانه و دستاویزی به زیان خود، به او دادن.
جملاتی از کاربرد کلمه آتو
آیت آتوا الزکاه از صحف پاک خواند سیم کواکب فشاند خسرو صاحب نصاب
اعبدوا اللَّه و لا تشرکوا به شیئا و حجّوا و اعتمروا و أقیموا الصّلاة و آتوا الزکاة و صوموا رمضان و استقیموا یستقم لکم، و انّما هلک من کان قبلکم بالتشدید، شدّدوا علی انفسهم فشدّد اللَّه علیهم، فأولئک بقایاهم فی الدیارات و الصوامع».
آرتیستون یا آرتیستونه سومین دختر کوروش بزرگ و ملکهکاساندان بود. او خواهر کمبوجیه، بردیا، آتوسا و روشنک بود که در بین سالهای ۵۳۵ تا ۵۳۸ پیش از میلاد به دنیا آمد.
منبع اصلی آگاهی پیرامون آتولف نوشتههای ارسیوس میباشد. آتولف پیرو مسیحیت آریانیسم بود.
چو دانستی عماد دین صلوه است از آن پس در پیش آتو الزکوه است
اسکیاتوس (به یونانی: Σκιάθος) جزیرهای کوچک در شمالغربی دریای اژه است. این جزیره وسعتی حدود ۱۲ کیلومتر مربع (۷ مایل) و بر طبق سرشماری سال ۲۰۱۱ میلادی دارای جمعیت ۶٬۰۸۸ نفراست. این جزیره یکی از محلهای اصلی ناوگانهای خشایارشا در طی جنگهای ایران و یونان بودهاست.در سال ۱۷۰۴ میلادی نیز شماری از راهبان کوه آتوس در این جزیره صومعهای را بنا کردند که بعدها این صومعه با پنهان کردن بسیاری از شورشیان، نقش مهمی در جنگهای استقلال یونان را ایفا کرد.
این شرح نکاح متعت است، و ابن عباس و طائفهای از اهل بیت این رخصت دادهاند، و دلیل ایشان قراءت ابی و سعید بن جبیر است: «فما استمتعتم به منهن الی اجل مسمی فآتوهن اجورهن». امّا معظم علما و فقها از صحابه و تابعین و سلف صالحین بر آنند که: این نکاح متعت در ابتدا. اسلام بود پس منسوخ گشت، و متعت زنان در شریعت امروز حرام است. مصطفی (ص) گفت در بعضی از خطب: یا ایّها النّاس انّی کنت امرتکم بالاستمتاع من هذه النّساء، ألا انّ اللَّه سبحانه حرّم ذلک الی یوم القیمة.»
برخی از پژوهشگران آتوسا را با همای چهرزاد کیانی یکسان میدانند.
ارنست کرنک از شاگردان «فرانتس شِرهکر» بود و مطالعات مهمی در زمینهٔ آتونالیته و سایر سبکهای موسیقی مدرن داشت و کتابهای فراوانی در زمینه موسیقی به نگارش درآورد. او دو اثرش را با نام مستعار «ثورنتون وینسلو» نوشته است.
اگرچه از زمان کوروش بزرگ کتیبه ای در مورد دین او باقی نماندهاست، ولی محرابهای آتش یافت شده در پاسارگاد، و همچنین این واقعیت که او دخترش را به نام ملکه ویشتاسپ (حامی زرتشت)، آتوسا نامید، نشان میدهد که او واقعاً یک زرتشتی بودهاست.
هنگامی که این ترکیب وارد توسعه پیش بالینی شد، شیمی فرایند یک سنتز مقرون به صرفه و مقیاسپذیر ایجاد کرد. در مورد آتورواستاتین، یک عنصر کلیدی از سنتز کلی، تضمین خلوص استریوشیمیایی در ماده دارویی نهایی بود، و از این رو ایجاد اولین استریوستر به یک جنبه کلیدی از طراحی کلی تبدیل شد. تولید تجاری نهایی آتورواستاتین به رویکرد استخر کایرال متکی بود، جایی که استریوشیمی اولین گروه عاملی الکل در سنتز انجام شد - از طریق انتخاب اسید ایزوآسکوربیک، یک محصول طبیعی ارزان قیمت و مشتق شده از گیاه که به راحتی تهیه میشود.
اردشیر چهارم فرزند اردشیر سوم و آتوسا دختر اردشیر دوم بود. از زمان تولد او اطلاعات زیادی در دسترس نیست و ما تنها میدانیم که او آخرین پسر اردشیر سوم بودهاست. ارشک زمانی که به سلطنت رسید بسیار جوان بوده. وی یک خواهر تنی به نام پروشات داشتهاست که او بعداً با الکساندر سوم مقدونی ازدواج کرد و همچنین نام یکی از برادران ناتنی او در منابع یونانی به شکل بیسدانس دیده میشود. ارشک احتمالاً چند فرزند داشتهاست که همگی همراه او کشته شدهاند.
آسینالوس از ۳۰ پیش از میلاد تا تاریخی نامعلوم در دهه ۲۰ پیش از میلاد به عنوان شاه ماد آتووپاتکان حکومت کرد. او تنها براساس شواهد سکهشناسی شناخته شده است. به نظر میرسد که او در تاریخ نامعلومی در دهه ۲۰ پیش از میلاد درگذشته است، زیرا آریوبرزن دوم، یکی از پسران آرتاوازد یکم جانشین او شد.
«الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ»، الّذین فی موضع نصب علی تفسیر «من» یعنی و لینصرنّ اللَّه من ینصره. ثم بیّن صفة ناصر به فقال: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ»، تأویل الآیة انّ اللَّه عزّ و جل ینصر الّذین یمکّنهم و یؤمرهم و یستخلفهم و یولّیهم فینصرونه و ینصرون دینه و یجاهدون عدوّه و یقیمون صلوات الجمعة و الاعیاد و الصّلوات بعرفات و منی و ینصبون المؤذنین ثمّ لم یفرّق بین الصلاة و قرینتها و هی الزّکاة و یأمرون بالمعروف اقامة حقوق الدّین و جهاد العدوّ و ینهون عن المنکر یکفّون ایدی العتاة و البغاة. روی عن الحسن انه قال: اخذ اللَّه المیثاق علی الامراء اذ تمکّنوا فی الارض ان یقیموا الصّلاة و یؤتوا الزّکاة یأمروا بالمعروف و ینهوا عن المنکر، کما اخذ علی العلماء ان یتلوا کتابه و احکامه فلا یکتموه، فی قوله: «الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ»، و فی قوله: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ» الآیة.. و فی الآیة دلیل علی صحّة خلافة الخلفاء الرّاشدین، لانّهم کانوا من المهاجرین و تمکّنوا فی الارض و اقاموا الصّلاة و آتوا الزّکاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر، و قیل التمکّن فی هذه الآیة هو التولّی الّذی قال فی قوله عزّ و جلّ: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ» ثمّ قال: «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»، ای آخر امور الخلق و مصیرهم الیه، یعنی یبطل کلّ ملک سوی ملکه فتصیر الامور للَّه بلا منازع و لا مدّع.
گهی رزم به آتوریان ساختند گهی بر فراز آبیان تاختند
از پایان عمر آتوسا اطلاعی در دست نیست. ژوستین میگوید خشایارشا در حال خشم او را به قتل رسانده است. ظاهراً تابوت او و خواهرش، آرتستونا در آرامگاه داریوش و در کنار تابوت خود داریوش قرار گرفته بود. احتمالاً بنایی که امروزه کعبه زرتشت خوانده میشود، به دستور آتوسا که میخواسته همانند مادرش آرامگاهی باشکوه داشته باشد ساخته شده است، اما چون بعداً داریوش آرامگاه خود را به وسعتی ساخت که همهٔ بلندپایگان خانوادهاش در آن جای گیرند، کعبه زرتشت به ملکههای کهتر و شاهزادگان اختصاص یافت.
و در لغت عرب عمره زیارت است و حج آهنگ اگر کسی پرسید چرا حج و عمره را گفت اللَّه و نماز و زکاة را نگفت: و اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة للَّه؟ جواب آنست که حج و عمره در جاهلیت کاری معروف و مشهور بود، و مشرکان حج و طواف که میکردند و تلبیه که میگفتند بتان را در آن میگرفتند و میگفتند: اینان انبازان خدایاند، تعالی اللَّه عن ذلک. پس رب العالمین مسلمانان را فرمود که شما خالصا اللَّه حج کنید، و کس را با من در آن انباز مگیرید، تا مشرکان را تنبیهی باشد، و براه توحید راه نمونی کنید، نظیر این آنست که گفت وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً، جهودان و ترسایان کلیسیاها و کنیسها میساختند، و میگفتند این خدایراست، آن گه خدای را عز و جل به یگانگی و بی همتایی در آن نمیپرستیدند، و بدان اقرار نمیدادند. رب العالمین مسلمانان را گفت شما مرا در آن باخلاص پرستید، و دیگری را با من در آن مخوانید، تا ایشان بدانند که در گمراهیاند و براه باز آیند.
و فرمان خدایتعالی اندر قرآن بر دو وجه است یا چون عمل فرموده است و گفته است قوله تعالی:و اقیموا الصلوه و آتوا الزکوه گفت نماز را بپایدارید و زکوه را بدهید (و) چنانکه گفت قوله تعالی: و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله گفت بگو ای محمد کار کنید که سرانجام کار شما ببیند خدا و پیغمبر او یا گفت بدانید چنانکه گفت قوله تعالی:و اعملوا انما اموالکم و اولادکم فتنه گفت بدانید که مالهای شما و فرزندان شما آزمایشند مر شما را (و) چنانکه گفت قوله تعالی:فاعلموا ان الله غفور رحیم گفت بدانید که خدایتعالی آمرزگار و مهربانست پس گویم که قرآنرا آنکس پذیرفته است که هم کننده است و هم داننده و کار را بتازی عمل گوینده و مردانش را علم گویند و هر دو کلیمه از سه حرفست چون ع ل م و عمل نیز یک سخن است از سه حرف چون ع م ل همچنین کار یکی است مردم را اندر دین بسه چیز که مرور است یکی ازو کار گوش مردم است که سخن حق اندر دین بشنود و دیگر کار زبان مردمست که سخن حق بگوید اندر دین از کلیمه اخلاص و جز آن و سه دیگر (کار) تن مردمست که بکنند از نماز و روزه و حج و جهاد و جز آن و علم نیز یک سخن است از سه حرف همچنین دانش یکیست از مردم بر سه قوه که اندر نفس مردمست یکی قوه حسی که مردم بدان اندر دین محسوس را بداند از اشکال موضوعات شریعت که نماز چگونه باید کردن و روزه چگونه باید داشتن و مناسک چیزیکه حج بدو درست شود چیست و چگونه است و جز آن و دیگر قوه حلق که مردم بدان مر گفتارها را بگویند و بشنوانند مر نفس ناطقه را و شنوده محیط کند و سیم قوه عقل که مردم بدو مر توحید را از تشبیه و تعطیل مجرد کند و بداند که عقل مردم بر چیزها محیط شود و آن عطائی است مرورا و بداند که آن عطا کسی داده است که او از آن برتر است و این اشاره باشد مجرد پس گویم که جملگی دو چیز است که یکی علم و دیگر عمل چون هر دو جمع شوند مردم او را دیندار گویند همچنانکه در مردم نفس و بدنست چون هر دو جمع شوند مرو را مردم گویند و عمل مر دین را چون جسد است و علم مر دین را چون روحست و هر که عمل بی علم کند دین او را جان نباشد باله مردار باشد و خدایتعالی مردار را حرام کرده است اندر کتاب خویش و تاویلش آنست که عمل بی علم ناپذیرفته است یعنی حرام همچنانکه مردار حرامست و هر که علم بیاموزد و کار نکند او را خود دین نبود از بهر آنکه اندر عالم روح بی جسد اثبات نشود و عمل بی علم بهتر از علم بیعمل است همچنانکه مردار به از هیچ چیز باشد و بحساب جمل هم علم و هم عمل هر یکی صد و چهل اند و آن چهارده عقد باشد یعنی همچنانکه صد ده عقد است و چهل چهار عقد باشد همچنانکه هر ده یک عقد باشد بجمله چهارده عقد باشد و چهارده دو هفت باشد که خدایتعالی بدان بر رسول خویش منت نهاد و بدانچه گفت قوله تعالی :ولقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم گفت بدادیم مر ترا ای محمد هفتی جفت جفت و تاویل این آیت آنست که مرورا دینی داد بدین دو چیز آراسته یکی علم و دیگر عمل که هر یکی از عقود او بحساب دو هفت است و قرآن عظیم گرد آرنده علم و عمل است چنانکه بیان او گفتیم ازین پیش و اکنون گوئیم قرآن آنست که بقای عالم بدوست و اهل اسلام خلاف کردند گروهی گفتند که گفته خدایست و گروهی گفتند آفریده خدایست و هر دو گروه راست گفتند و خود معنی آن ندانستند و ما بدین جایگاه بیان او بگوئیم اما بدین روی که قرآن سخن خدایست و یا آفریده نیست که تائید از عقل کل رفته است بمیانجی نفس کل با معنی این سخنها که امروز در مصحفها نوشته است به نفس پاکیزه رسول صلی الله علیه و آله رسیده است و عقل کل آفریده نیست و نه نفس کل بلکه هر دو اند عبد بسیط و پدید آورده نه از چیزی و مخلوق چیزی باشد که پدید آورده باشد از چیزی دیگر چنانکه خدایتعالی گفت:و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین گفت بیافریدیم مردم را از بیرون آمیخته از گل و چون قرآن از عقل و نفس است که مخلوق نیست درست شد که مخلوق نیست و چون مردم را طاقت بدین دو روی بود که یکی چیزی بگفت و کرد مخلوق او را دانست و هر چه آن نه مخلوق بود مر آنرا ناگفته دانست و قرآن مخلوق نیست سخن خدایست و ما بدانروی مر قرآنرا سخن خدای گوئیم که قرآن از تایید عقل کل است بمیانجی نفس کل و عقل و نفس از امر خدای بوده شده است و امر خدای تعالی کلیمه است و آن کلیمه را کن عبارت کرده اند پس گفتیم که قرآن کلیمه است که آن کن است و آفریده نیست از چیزی آمدیم از روی قرآن گوئیم که قرآن آفریده است بدین روی که امروز در مصحفها نوشته شده است سوره هاست مرکب از آیات و آیتها مرکب است از کلمات و کلمات مرکب است از حروف و چیزیکه او مرکب باشد از چیزهای بسیار او مخلوق باشد پس امروز آنچه در مصحفها نوشته است مخلوقست و چون بر دل رسول صلی الله علیه و آله فرود آمد مخلوق نبود و لاکن چون رسول علیه الاسلام بفرمان خدای مر آنرا بزبان تازی بگفت مخلوق گشت از بهر آنکه رسول علیه السلام مخلوق بود و مخلوق جز بر مخلوق قادرنشود اگر امروز قرآن مخلوق نیستی خلق بدان قادر نشدی و بدان واقف نبودی پیش از آنکه رسول علیه السلام مر قرآنرا بزبان تازی بگفت مر آنرا بنفس صاف خود پذیرفته بود و بسیط بی حروف و بی کلمات بود امروز مخلوقست و بیان این از لفظ قرآن باز نمائیم که قرآن چهار حرفست دو ازو بیکدیگر پیوسته چون «ق» و « را» و دو ازو از یکدیگر جدا جدا چون الف و نون و این دو لفظ قرآن از قرین گرفته اند پس لازم آید که قرآن از چهار قرین گذشته است که بخلق رسیده است پس از آن چهار دو ازو مرکب اند چون «قر» و دو ازو بسیط چون «آن» و ما قرآنرا از آن دو مرکب یافتیم و آن دو مرکب مر قرآنرا از آن دو بسیط یافته بودند و آن دو مرکب ناطق و اساس او که قرینان یکدیگرند و مرکبانند از جسد و نفس همچون این دو حرف نخستین که مرکب شده است اندر لفظ قرآن چون «قر» و این دو مرکب بدان دو بسیط تمام آید همچنانکه قرآن بآن الف و نون تمامست پس الف و نون مثال است بر عقل و نفس که ناطق و اساس را تائید اندر تالیف و تاویل از ایشانست و ایشان مرکب نیستند و بسیط اند همچنانکه این دو حرف مرکب نیستند و الف دلیل است بر عقل که او از همه حرفها جداست که چون نویسنده بدو رسد خطش بگسلد از بهرآنکه الف را از زبر سو چیزی نیست و او آغاز چیزهاست و حرفها با الف پیوندد و الف بدیگر حرفها نه پیوندد و همچنانکه همه چیزها از زبر سوی بعقل پیوسته است و عقل از زبر سوی بچیزی دیگر پیوسته نیست و نون دلیل است بر نفس کل بدانچه خطی است سربسر فراز خواهد آوردن و هنوز نیاورده است همچنانکه حال نفس کل بفایده گرفتن از عقل کل همین بدرجه عقل کل خواهد رسیدن و هنوز نرسیده است همچنین اندر اینجا یعنی شمردن حروف حرف نون اول نونست و آخر هم نونست دلیل است که هر آخر چون اول خویش خواهد شد و اول عقل است و آخر نفس است و نفس چون عقل خواهد شدن و ازین چهار حرف نخستین قافست و آن دلیل است بر اساس که مومن ازو بناطق راه یابد و بشناسد مرورا و «را» دلیل ناطق است و قاف بحساب جمل صد باشد و « را» دویست باشد یعنی که ناطق خداوند دو مرتبه است یکی تاویل و دیگر تالیف و اساس خداوند یکمرتبه است که آن تاویل است و ناطق را مرتبه نریست اندر عالم دین و اساس را مرتبه مادگی است اندر عالم دین چنانکه خدایتعالی گوید قوله تعالی:فللذکر مثل حظ الانثیین همیگوید مر نرانرا نصیب همچند دو ماه است و الف دلیل عقل است.بحساب یکیست یعنی که عقل علت همه بودنیهاست همچنانکه یکی علت همه عددهاست و نون دلیل نفس است که پدید آرنده چهار طبایع است و موالید پنجم آن همچنانکه نون پنجاه باشد که آن پنج عقد است و «قاف» و «را» از قرآن بر مثال عمل است که آن نصیب جسد است مرکب است و الف و نون از قرآن بر مثال علم است که آن نصیب نفس بسیط است و عمل بهره ستورانست بی علم و علم بهره فرشتگانست بی عمل و علم و عمل هر دو بهره مردمست که بجسد با ستوران انبازند و بنفس دانا با ستوران انباز نیستند و با فرشتگان همسرند و میانجی است میان ستوران و فرشته تا بعلم و عمل از ستوری بفرشتگی رسد و لفظهای قرآن مختلف آمد و عملهای شریعتهای پیغمبران همه مختلف آمد از بهرآنکه هر دو مانند کالبد مردم بودند و کالبدها مختلف بود و معانی کتابهای خدای و تاویل شرایع رسولان همه یکی آمد و آنحال خود یکیست از بهرآنکه مانند روح مردم بود و روح را حال گردنده نیست پس لفظ را تنزیل گفتند و معنی را تاویل گفتند پس گوئیم بمثال نزدیک و فرق کنیم میان تنزیل و تاویل گوئیم خدایتعالی همیگوید:و الشمس و ضحیها و القمر اذا تلیها.