( آزاده ) آزاده. [ دَ / دِ ] ( ص ) آنکه بنده نباشد. حرّ. حرّه. آزاد. آزادمرد. مقابل بنده و عبد. ج ، آزادگان : ز مادر همه مرگ را زاده ایم همه بنده ایم ارچه آزاده ایم.فردوسی.چه گفت آن سخنگوی آزاده مرد که آزاده را کاهلی بنده کرد.فردوسی.از ایران جز آزاده هرگز نخاست گرفت از شما بنده هر کس که خواست.اسدی.سیرت و کردار، گر آزاده ای بر سنن و سیرت احرار کن.ناصرخسرو.آزاده ای که جوید نام نکو بشعر چون بندگان ز خلق نباید ستدبها.مسعودسعد.هست زیر فلک گردنده قانع آزاده و طامع بنده.جامی. || آزادکرده. مُحرّر. مولی. مُعتق : بریدی سر ساوه شاه آنکه مهر بر او داشت تا بود گردان سپهر سپاهی بدانگونه کردی تباه که بخشایش آرد همی هور و ماه از آن شاه جنگی منم یادگار مرا هم چنان دان که کُشتی بزار ز مادر همه مرگ را زاده ایم بناچار گردن ورا داده ایم بمان تا بمانم بدهر اندکی کز آزادگان تو باشم یکی.فردوسی. || گهری. اصیل. نجیب.شریف. کریم. از طبقه اشراف. به نسب : مدخلان را رکاب زرآگین پای آزادگان نیابد سر.رودکی.گفت هنگامی یکی شهزاده بود گوهری و پرهنر آزاده بود شد بگرمابه درون یک روز غوشت بود فربی و کلان و خوب گوشت.رودکی ( از سندبادنامه ).فرزانه تر از تو نبود هرگز مردم آزاده تر از تو نبرد خلق گمانه.خسروی.چو گشتاسب برشد بتخت پدر که فرّ پدر داشت و بخت پدر بسر برنهاد آن پدرداده تاج که زیبنده باشد به آزاده تاج.دقیقی.ای سر آزادگان و تاج بزرگان شمع جهان و چراغ دوده و نوده.دقیقی.پس و پیش گرد اندر آزادگان همی رفت [ نوشیروان ] تا آذرآبادگان.فردوسی.چو آمد [ سیاوش ] بر کاخ کاووس شاه خروش آمد و برگشادند راه پرستار با مجمر و بوی خوش بشد پیش او دست کرده بکش بهر گنج بر سیصد استاده بود میان ْ در سیاووش آزاده بود.فردوسی.همان نیز گودرز کشوادگان سر نامداران و آزادگان بکین سیاوش ده ودوهزار
معنی کلمه آزاده در فرهنگ معین
( آزاده ) (دِ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - اصیل ، نجیب . ۲ - ر ه ا. ۳ - فروتن . ۴ - فارغ . ۵ - سَبُک . ۶ - وارسته . ۷ - ایرانی .
معنی کلمه آزاده در فرهنگ عمید
( آزاده ) ۱. آزاد. ۲. اسیر جنگی ایرانی آزادشده پس از جنگ ایران و عراق. ۳. [قدیمی] آزادمرد، جوانمرد. ۴. [قدیمی] اصیل و نجیب. ۵. [قدیمی] وارسته: ز مادر همه جنگ را زاده ایم / همه بنده ایم ارچه آزاده ایم (فردوسی: ۳/۱۰ ). ۶. [قدیمی] آن که بندۀ کسی نباشد.
معنی کلمه آزاده در فرهنگ فارسی
( آزاده ) ( صفت ) ۱ - آنکه بند. کس نباشد حر مقابل بنده عبد. ۲ - آزاد کرده محرر. ۳ - اصیل نجیب شریف . ۴ - صالح حلال زاده . ۵ - رها مستخلص . ۶ - خاضع فروتن .۷ - فارغ . ۸ - بی بار. ۹- آسوده مرفه . ۱٠ - وارسته . ۱۱ - ایرانی . ۱۲ - اسب گرانمایه اسب پادشاهان . آنکه بنده نباشد حر آزاد توشه دادن
معنی کلمه آزاده در فرهنگ اسم ها
اسم: آزاده (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: āzāde) (فارسی: آزاده) (انگلیسی: azade) معنی: آزاد، اصیل، نجیب، فروتن، وارسته، شریف، صالح، ( در قدیم ) ایرانی، ( اَعلام ) نام زنِ چنگ نوازی در زمان بهرام گور، عاری از صفات ناپسند اخلاقی، رها، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر رومی بهرام گور پادشاه ساسانی
معنی کلمه آزاده در ویکی واژه
عاری از تعصب و صفات ناپسند اخلاقی. آزاده ممکن است در زبان معیار باستان به دو بخش آ - زاده قابل تجزیه باشد که به معنی چیزه عا، عاد یا آق است؛ مانند شاهزاده، یعنی ماتحت شاه. اصیل، نجیب. فروتن. فارغ. سَبُک. وارسته. ایرانی.
جملاتی از کاربرد کلمه آزاده
آزاده ضربی در سال ۱۳۷۲ متولد شد. او فارغالتحصیل مقطع کاردانی و دانشجوی مقطع کارشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر قدس بود. وی ساکن فردیس کرج و تنها فرزند دختر خانواده بود و یک برادر داشت. او حامی حیوانات بود و به کوهنوردی، دوچرخهسواری و طبیعت علاقه داشت.
هایده: همین ترانه آزاده. چون شادروان رهی معیری خیلی روی این تکیه داشت و بهرکسی نمیداد این تصنیف خوانده بشود. نمیدانم دلیلش چی بود.
آزاده تا بهحال در چند کشور اروپائی و آسیایی کنسرت برگزار کردهاست. او همراه با نایجل کندی نیز کنسرتهایی برگزار کردهاست.
دل آزاده نگردد ز گرفتاران باز کم ز قمری نشود وحشت تنهایی سرو
پس آزاده گشتاسپ برشد به گاه فرستاد هرسو به کشور سپاه
دلاور به فرزند آزاده گفت: که ای با هنر چون نیاکانت جفت
این روستا در دهستان آزاده قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۲۹ نفر (۳۹خانوار) بودهاست.
ره نیک مردان آزاده گیر چو استاده ای دست افتاده گیر
ما بر آنیم که در پای تو چون ابن یمین سر فشانیم که آزاده و رادیم و شدیم
هایده پس از تعلیم زیر نظر اساتیدی چون فریدون ناصری، احمد عبادی، و فرهنگ شریف اولین ترانهٔ اختصاصی خویش با نام آزاده یا آزادهام را باشعری از رهی معیری و با ملودی علی تجویدی منتشر کرد.
آزاده بکایی دادگر معروف به آزاده بکایی، وکیل، نویسنده، روزنامهنگار، سردبیر و فعال حقوق زنان است. وی در ۱۵ مرداد ۱۳۵۹ در اراک به دنیا آمد. او یک دختر دارد.
در دل آزاده ام گرد تعلق فرش نیست سیل از ویرانه من شرمساری می برد
آزاده شفیق (۱۹ بهمن ۱۳۲۹ تهران – ۳ اسفند ۱۳۸۹ پاریس) دختر اشرف پهلوی و احمد شفیق، خواهر زادۀمحمد رضا شاه پهلوی آخرین پادشاه ایران بود همچنین دایه ی ایشان فاطمه ابراهیمی بود و وی پس از انقلاب ایران روزنامهای بهنام «ایران آزاد» را بههمراه بهروز صوراسرافیل، در پاریس منتشر میکرد.
آسپاسیا در کمدی کهن به عنوان یک فاحشه و خاله، و در فلسفه باستان به عنوان یک معلم و سخنور به تصویر کشیده شدهاست. او تا به امروز سوژه هنرمندان تجسمی و ادبی بسیاری بوده و هست. از قرن بیستم میلادی، او را هم بهعنوان یک زن در فضای جنسیتزده و شخصی آزاده و هم بهعنوان یک الگوی فمینیستی که برای حقوق زنان در آتن باستان مبارزه میکرد، به تصویر کشیدهاند.
پارسیان دارای پادشاهی بزرگ و برتری بر سایر ملل بودند. آنها خطری را که [برای سایر ملل] ایجاد میکردند، با آزاده و سید نامیدن خود موجه میکردند. در نتیجه همه افراد دیگر را برده خود میدانستند. آنها به نابودی امپراتوری خود به دست اعراب که خطر کمتری در میان سایر ملل [برای امپراتوری خود] میدانستند، گرفتار شدند. زندگی آنها سخت شد و مصائب آنها دو چندان شد، زیرا در زمانهای مختلف نقشه جنگ علیه اسلام میکشیدند. با این حال، خداوند در همه مکرها، حق را آشکار ساخت. آنها به طراحی نقشههای دیگر ادامه دادند و عدهای از مردم آنها تنها برای روی آوردن به تشیع و با ادعای محبت به اهل بیت (ع) و بیزاری از ظلم به علی (ع) اسلام را پذیرفتند و در این راه رفتند تا اینکه از راه راست [اسلام] منحرفشان کرد.
نخفتند آن شب دو آزاده خوی به درگاه دادارشان بود روی
کشیده سر به فلک همچو سرو آزاده سران ملک سر افکنده پیش او منقاد
بزرگواری آزاده ای که خرد و بزرگ کشیده اند بخود بر ز بندگیش رقم
ادبیات احمدینژاد تنها محدود به حوزه دیپلماتیک و بینالمللی نبود و این سخنان علیه معترضان و منتقدان داخلی در ایران نیز استفاده میشد. مهرداد درویش پور این لحن را متعلق به گروه خاصی از جامعه دانسته که در ادبیات سیاسی «لومپنپرولتاریا» نام برده میشود. آزاده کیان استاد جامعهشناسی دانشگاه دیدرو پاریس، عقیده دارد که ادبیات احمدینژاد، بیش از آنکه ادبیاتی پوپولیستی باشد، ادبیاتی لمپنیسم بود. شیوه سخن گفتن احمدینژاد از نظر بسیاری از حامیان او نه تنها عجیب و غریب نبود، بلکه به تعبیر آنان نشان از مردمی بودن رئیسجمهور داشت که میتوانست با مردم کوچه و بازار به راحتی صحبت کند.