آل
معنی کلمه آل در لغت نامه دهخدا

آل

معنی کلمه آل در لغت نامه دهخدا

( آل ) آل. ( ع اِ ) گروه خویشان. ( مهذب الاسماء ). خاندان ( مجمل اللغه ). دودمان. دوده. فرزندان. فرزندزادگان. خویشان. خویشاوندان. تبار.اولاد. اهل. اهل خانه. اهل بیت. عیال. اهل و عیال. قبیله و عشیره. قوم. چون : آل احمد. آل اردشیر. آل افراسیاب. آل افریغ. آل اﷲ ( مجازاً ). آل امیر. آل باوند. آل برمک. آل برهان. آل بویه. آل تبانیان. آل جعفر. آل جفنه. آل حق ( بمجاز ). آل خورشیدی. آل داود.آل ساسان. آل سامان. آل سلجوق. آل شنسب. آل صوفان. آل طاهر. آل طه ( مجازاً ). آل عباس. آل عثمان. آل عراق. آل عقیل. آل علی. آل عمران. آل غسان. آل فاطمه. آل فرعون. آل فریغون. آل قاورد. آل کثیر. آل کثکثه. آل محتاج. آل محمد. آل مظفر. آل میکال. آل ناصرالدین. آل نصرة. آل نوبخت. آل یاسین ( مجازاً ) :
ای فخر آل اردشیرای مملکت را ناگزیر
ای همچنان چون جان و تن افعال و اعمالت هژیر.دقیقی.از آن چندان نعیم این جهانی
که ماند از آل سامان وآل ساسان
ثنای رودکی مانده ست و مدحت
نوای باربد مانده ست و دستان.مجلدی جرجانی.گر سوی آل مرد شود مال او چرا
زی آل او نشد ز پیمبر شریعتش.ناصرخسرو.جز که زهرا و علی واولادشان
مر رسول مصطفی را کیست آل ؟ناصرخسرو.سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد.سعدی.با آل علی هرکه درافتادبرافتاد.
|| سراب. کوراب. کَوَر. کتیر. واله که بامدادو شبانگاه بینند :
با عطای کف تو بخشش آل برمک
مَثَل ِ لجه دریا بود و لمعه آل.سلمان ساوجی.نسبت دست تو میکردم بدریا عقل گفت
رسم دانش نیست کردن نسبت دریا به آل.حسین کاشفی.|| چوب. || ستون خیمه. || تابعین. پیروان. پس روان. || اولیاء کسی. || پیرامون کوه. نواحی جبل. || شخص. کالبد. شبح. || و صاحب برهان بتقلید سایر فرهنگ نویسان بکلمه آل عربی معنی شراب خوردن صبح و شام داده است ، و این از غلط خواندن عبارت قوامیس عرب است که در فرق آل و سراب مینویسند: اَلاَّل ؛ السراب. مذ غدوة الی ارتفاع الضحی الاعلی ثم هو سراب سائر الیوم - انتهی. الاَّل ؛ السراب او هو خاص بما فی اول النهار. و لفظ سراب را شراب به معنی خمر خوانده اند. || ( اِخ ) نام کوهی.
آل. ( ص ) سرخ. احمر :

معنی کلمه آل در فرهنگ معین

( آل ) [ ع . ] ( اِ. ) دودمان ، طایفه .
[ ع . ] (اِ. ) جایی در بیابان که به هنگام تابش آفتاب همچون آب نماید، سراب .
( اِ. ) نام موجودی موهوم که عوام معتقدند ب ه زن تازه زا آسیب می رساند، به همین علت افرادی به مدت شش تا ده روز، تا صبح بالای سر زائو بیدار می ماندند.
[ په . ] ۱ - (ص . ) سرخ ، سرخ کم رنگ . ۲ - ( اِ. ) نام درختی که از ریشة آن رنگی سرخ می گیرند و جامه باآن به رنگ سرخ درمی آورند.
( ~. ) [ ع . ] (حر. تعریف ) حرف تعریف است در عربی و آن چون بر اسمی نکره درآید، آن را معرفه سازد.
(اَ ) (اِ. ) درختی از تیرة زغال اخته ها که گاهی بعضی گونه هایش به صورت درختچه می باشند. گل هایش سفید یا زرد و میوه اش سفت و شامل یک هسته است .

معنی کلمه آل در فرهنگ عمید

( آل ) در باور عوام، موجودی خیالی که به صورت زنی لاغراندام با بدن پوشیده از مو تصور می شود و به زائوی تنها آسیب می رساند، جگر او را می دَرَد، و یا بچه اش را می دزدد.
۱. دودمان، خاندان.
۲. فرزندان.
* آل الله: اولیای خدا.
* آل عبا: پنج تن شامل: پیامبر اسلام، امیرالمؤمنین علی، فاطمه، حسن و حسین.
* آل عمران: سومین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۰۰ آیه.
* آل وتبار: خاندان.
سرخ کم رنگ: می رُست ز دشت خاوران لالهٴ آل / چون دانهٴ اشک عاشقان در مه و سال (ابوسعید ابوالخیر: ۳۸۳ ).
= سراب۱: با عطای کف تو بخشش آل برمک / مثل لجهٴ دریا بُوَد و لمعهٴ «آل» (سلمان ساوجی: ۱۳۶ ).
درختی با برگ های دراز نوک تیز، گل های زردرنگ، میوۀ سرخ ترش مزه، و چوب سفت و سخت که در جنگل های مازندران می روید.

معنی کلمه آل در فرهنگ فارسی

( آل ) آبادیی است میان مشهد و کلات با صفا و خوش آب و هوا و طرفین آن کوهستانی است و در حدود ۱۵ خانوار جمعیت دارد . فردوسی در شاهنامه از این آبادی نام برده .
( اسم ) جایی در بیابان که بهنگام تابش آفتاب همچون آب نماید سراب .
سرخ نام دیوی مادینه
حرف تنبیه است بدان و آگاه باش . هان. ۱ - دلالت بر استثنا کند مگر بجز :الا همه آمدند الا محمد. ۲ - جز بدون : (و اگر چنانک در آن ولایت از عفونت هوا خطری بخاطر رسد و رنجی روی نماید الابمدد شفقت چون تو فرزندی زایل نشود. ) (راحه الصدور )
نخستین و از ماده ی اول نیست . ماله ال و غل یعنی نیست او را چیزی از تفتگی و بی آرامی .

معنی کلمه آل در دانشنامه عمومی

آل (مشهد). آل روستایی در دهستان کارده بخش مرکزی شهرستان مشهد استان خراسان رضوی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۳۷۲ نفر ( ۱۳۲خانوار ) بوده است.
ال (بلژیک). شهر ال ( به فرانسوی: Halle ) در ناحیه اداری ال - ویلوورد در استان فلومیش بربان در منطقه فلاندری در کشور بلژیک واقع شده است.
ال (خدا). اِل یا ئیل ( ’Ēl یا ’Il، به صورت الف - لام نوشته می شود، مثلاً به اوگاریتی: 𐎛𐎍، به فنیقی: 𐤀𐤋، به عبری: אל‎، به سریانی: ܐܠ، به عربی: إل یا إله، هم ریشه با اکدی: ilu ) یک کلمه سامی شمال غربی به معنای خدا یا الهه است که ( به عنوان اسم خاص ) به هر کدام از چندین خدای خاور نزدیک باستان اشاره دارد. یک هجی نادرتر، "ila"، است که نشان دهنده شکل گزاره ای آن در اکدی قدیم و در زبان عموری است. این کلمه مشتق شده از کلمه دوحرفی کهن و مهجور شده ʔ‑L در زبان نیاسامی، به معنای «خدا» است.
خدایان خاصی که به عنوان ال یا ئیل شناخته می شدند شامل بزرگ ترین خدای دین کنعانی باستان، و عالی ترین خدای سامی های میان رودان در دوره پیشا - سارگونی می شود. ال پیش از یهوه خدای بنی اسرائیل بود اما نهایتاً در قرون نهم تا ششم پیش از میلاد با یهوه ترکیب شد. داستان بخشیده شدن اسرائیل به یهوه توسط ال نیز در یکی از نسخه های تورات باقی مانده است.
ال شاهِ خدایان و از قدیمی ترین نام های خدا در فرهنگ های مختلف است.
شکل های هم ریشه در تمام زبان های سامی یافت شده اند.
ال در زبان های سامی شمال غربی به معنی خدا یا الهه است. این واژه در تمدن های خاورمیانه باستان نامی خاص برای مهمترین خدای آن فرهنگ بوده است. مهمترین خدایانی که نام ال یا ایل داشته اند عبارتند از خدای بزرگ کنعانیان، خدای بزرگ سامیان میان رودان در دوران پیش از سارگون بزرگ و خدای کتاب مقدس یهودیان.
سامیان شمال غربی از واژه ائل هم به عنوان یک نام عمومی برای تمام خدایان خود استفاده می کردند و هم به عنوان نام و عنوان خاص برترین خدایشان. ال سرچشمهٔ تعداد زیادی از مجامع خدایان قوم سامی بود. در میان کنعانیان، ال پدرِ تمام خدایانِ دیگر بود.
ال (خواننده کره جنوبی). کیم میونگ سو ( به کره ای: 김명수 ) ( متولد ۱۳ مارس ۱۹۹۲ ) ، معروف به ال، خواننده و بازیگر کره جنوبی است. وی در سال ۲۰۱۰ به عنوان خواننده گروه پسران اینفینیت دیبوت کرد و در سال ۲۰۱۴ به عنوان عضوی از زیر گروه اینفینیت اف به فعالیت خود ادامه داد. او در اوت ۲۰۱۹ وولیم اینترتیمنت را ترک کرد اما همچنان به عضویت در این گروه ادامه خواهد داد.
ال (دفتر مرگ). ال لاولیت ( ژاپنی: エル・ローライト, هپبورن: Eru Rōraito؟ ) : شخصیت داستانی در مجموعهٔ مانگای دفتر مرگ ایجاد شده توسط تسوگومی اوبا و تاکشی اوباتا است، که بیشتر به عنوان یک شخصیت منحصر به فرد شناخته شده است. ال شخصی نابغه و یک کارآگاه خصوصی بین المللی است. ؛ کسی که مواردی را دستگیر می کند که برای پلیس بین الملل و دولت مشکل است.
او مخالف شخصیت اصلی مجموعه، لایت یاگامی است. با تلاش پررنگش، به یکی بودن لایت یاگامی و کیرا ( قاتل کشتار جمعی ) ، کسی که برای ایجاد جهانی پاک از پلیدی به عنوان خدا تلاش می کند؛ مشکوک می شود. در نسخهٔ ژاپنی انیمه، صداگذاری او توسط کوپیه یاماگوچی انجام شده است. ال در مجموعهٔ تلویزیونی توسط کنیچی ماتسویاما و در نسخهٔ آمریکایی فیلم توسط کیت استنفیلد به تصویر کشیده شده است. اسم او هرگز در انیمه گفته نشد. اسم او در جلد ۱۳ مانگا دفترچه مرگ در مکانی مخفی روی یک کارت نوشته شده است نام او ( L lawlite ) می باشد.
ال (مجله). اِل ( به فرانسوی: Elle ) عنوان مجله ای فرانسوی است که از سال ۱۹۴۵ به زبان فرانسوی و از سال های بعد به زبان های دیگر منتشر می شود. این نشریه در رابطه با مد و پوشاک زنانه، زیبایی، سلامت و سرگرمی است.
اِل بزرگترین و پرتیراژترین مجله مد و پوشاک جهان است.
در دسامبر ۲۰۲۱ مجله ال اعلام کرد که دیگر تصاویر لباس های تهیه شده از پوست حیوانات را منتشر نمی کند.
واژه Elle در زبان فرانسوی اشاره به جنس مونث دارد.
ال (یکا). ال ( به انگلیسی: Ell ) یک یکای اندازه گیری درازا است که شبیه به ارش می باشد. مقدار این یکا که اندازه نوک انگشت میانی یک مرد بالغ تا آرنج اوست، برابر ۱۸ اینچ است.
در سرزمین های انگلیسی زبان ، ال فرانسوی برابر ۶/۴ ، ال انگلیسی برابر ۵/۴ و ال فلمیسی برابر ۳/۴ یارد هستند. در گذشته از ال در خیاطی و بزازی اروپای غربی استفاده می شده است.
معنی کلمه آل در فرهنگ معین
معنی کلمه آل در فرهنگ عمید
معنی کلمه آل در فرهنگ فارسی
معنی کلمه آل در دانشنامه عمومی

معنی کلمه آل در دانشنامه آزاد فارسی

آل. (مشتق از فارسی ایران باستان harda به معنی سرخ و قرمز) در باورهای عامیانه، دشمن زائوها، و موجودی افسانه ای، مانند غول بیابانی و جن، در هیئتِ زنی زار و نحیف، یا موجودی پشمالو و سرخ رو، با قدی بسیار بلند. بنابه روایت ها، آل، که در چشمه سارها زندگی می کند، فقط شب هنگام بر زن زائوی تنها یا نوزاد او ظاهر می شود؛ نتیجۀ آن، تب زایمان یا آل زدگی و گاه مرگ زائوست. اگر زائویی با تب زایمان بمیرد، می گویند آل از آب گذشته و جگر او را بیرون آورده؛ اگر از تب زایمان رهایی یابد، گویند آل موفق نشده از آب بگذرد؛ اگر نوزاد در روزهای اول زندگی اش بمیرد، گویند آل نوزاد را با خود برده است. برخی ظاهر شدن او را تا پیش از شبِ شش و برخی تا پیش از حمام زایمان زائو می دانند. همۀ روایت ها بر آن اند که آل از ابزارهای آهنین و زغال یا سیاهی و بوی پیاز می گریزد.
اَل
درختان و درختچه هایی از جنس کورنوس، متعلق به خانوادۀ زغال اخته. در کتب قدیم، نام های مختلفی از قبیل قَرانیا، راهِن، سرخک، طاقدانه و قُرنوس برای اَل آمده است. از این جنس، سه گونه در ایران می روید: ۱. سیاه ال، با نام علمی کورنوس استرالیس که درختی زیبا دارای برگ های بیضوی یا تخم مرغی شکل، گل های شکری رنگ در گل آذینِ دیهیم و میوۀ شَفت تیره رنگ است. برگ های این درخت در پاییز به رنگ عنابی درمی آید و به سبب زیبایی چشمگیرش در باغ ها کاشته می شود. سیاه ال بومی اروپا و آسیای شمالی است و در جنگل ها و ارتفاعات شمال و غرب می روید؛ ۲. زغال اخته، با نام علمی 'کورنوسمسکه در جنگل های ارسباران می روید و گل های زردرنگ کوچک و میوۀ شفت سرخ رنگ و خوراکی دارد؛ ۳. شفت، با نام علمی 'کورنوسسانگوئیناکه در ارتفاعات شمال غرب وجود دارد. تنۀ این درخت قهوه ای رنگ با بویی زننده، شاخه های آن ارغوانی صاف، گل های آن کوچک و میوه اش شفت سیاه رنگ است. برگ های این درخت در پاییز به رنگ ارغوانی تیره درمی آید.

معنی کلمه آل در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آل. آل، خانواده، عائله، خاندان، تیره، اهل، عشیره، پیروان، وابستگان به یک معنی هستند.
این کلمه ظاهراً در بیشتر این معانی، از عصر جاهلی معروف بوده است. قریشیان، از آنجا که حفاظت خانه کعبه و متعلقات آن را به عهده داشته اند، خویشتن را «آل الله» می خواندند و عربان، در مقام دادخواهی، می گفتند: «یالَ الله»، یعنی ای قریشیان.
بهاءالدین ابوالحسن اربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص۶۲.
اما ریشه کلمه چندان روشن نیست و شکل مشابهی از آن را در زبان های سامی نیافتیم. اگر مفهوم «انتساب به یک شخص یا محل»، «جمعیت و قدرت» را در نظر بگیریم، آنگاه کلمه، با لفظ «اوّل» (اوگاریتیک «wl: نخست، آرامی، awwal، awla: آغاز، گذشته، مندایی t+» wl: بازگشتن) هم خانواده می گردد و سپس به مفهوم قدرت (اوگاریتیک ul؛ کنعانی yal: قدرت) منتهی می شود. از سوی دیگر ریشه یائی کلمه را می توان اصل دانست: آرامی و سریانی iyālā: کمک، کنعانی «eyāl: قدرت، کمک، آکادی ayyalu: هم پیمان. علاوه براین، توجیهِ لغت شناسان مسلمان که آن را مشتق از «اهل» دانسته اند نیز بی اساس نیست (هرچند که استناد ایشان به مصغر کلمه را نمی توان معتبر شمرد)، زیرا لفظ ahl (عبری کنعانی «ahel، آرامی» ahlā، نبطی، «hlt») در اوگاریتیک به معنی چادر، و در آکادی به صورت āl (به معنی شهر) آمده است. سپس می بینم که شاعر جاهلی ابوذؤیب ان را به معنی چوب های خیمه به کار برده است.
لسان العرب، ذیل «اول».
شاید تطور کلمه از جزئی به کلی بوده است: خانواده (ساکن یک چادر)، خاندان، خاندان بزرگ و عشیره، قبیله، پیروان (سیاسی یا دینی). در قرآن کریم آن را هم به معنای پیروان دینی ـ سیاسی ـ جغرافیایی (آل فرعون، آل لوط و غیره. قس: سخن ابن عبّاس: ـآلَ الله، اهل القرآن»)،
بهاءالدین ابوالحسن اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۶۲.
...
[ویکی شیعه] آل. آل، خانواده، عائله، خاندان، تیره، اهل، عشیره، پیروان، وابستگان، همه به یک معنا هستند. مقصود از « آل محمد » اهل بیت معصوم آن حضرتند همانطور که مقصود از « آل ابراهیم » در آیه ۱۲۴ سوره بقره ذریۀ معصوم حضرت ابراهیم است.
این کلمه ظاهراً در بیشتر معانی لغوی گفته شده از عصر جاهلی معروف بوده است. قریشیان، از آنجا که حفاظت خانۀ کعبه و متعلقات آن را به عهده داشتند، خویشتن را « آل‎الله » می‎خواندند و دیگران در مقام دادخواهی به آنان می‎گفتند: « یالَ‎الله»، یعنی ‎ای قریشیان.
ریشه کلمه چندان روشن نیست و شکل مشابهی از آن را در زبان های سامی نیافتیم. اگر مفهوم « انتساب به یک شخص یا محل »، « جمعیت و قدرت » را در نظر بگیریم، آنگاه کلمه، با لفظ « اوّل » هم خانواده می‎گردد و سپس به مفهوم قدرت منتهی می‎شود. از سوی دیگر ریشۀ یائی کلمه را می‎توان اصل دانست که به معنای « هم پیمان » است. علاوه براین، توجیهِ لغت شناسان مسلمان که آن را مشتق از « اهل » دانسته‎اند نیز بی‎اساس نیست (هرچند که استناد ایشان به مصغر کلمه را نمی‎توان معتبر شمرد)، زیرا لفظ 'ahl (عبری کنعانی 'ahel؛ آرامی 'ahl?؛ نبطی، 'hlt') در اوگاریتیک به معنی چادر، و در آکادی به معنی شهر آمده است. شاعر زمان جاهلیت ابوذؤیب آن را به معنی چوبهای خیمه به کار برده است.
[ویکی اهل البیت] آل. این صفحه مدخلی از دائرة المعارف لغات قران کریم (نثر طوبی) است
آل و اهل هر دو در اصل به یک معنی است الا آن که عرف عام میان این دو فرق گذارند و مراد کسان و بستگانند.
«وَإِذْ نَجَّیْنَاکُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ». (سوره بقره، 49) خطاب با بنی اسرائیل است می فرماید وقتی ما شما را نجات دادیم از کسان فرعون که شما را شکنجه و آزار می کردند. مراد از آن فرعون ماموران و منصب داران دربار وی است.
«وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَونَ بِالسِّنِینَ». (سوره اعراف، 128) آل فرعون را به قحطی گرفتیم مراد همه رعایای کشور فرعون است. و درباره اهل فرماید: «فَأَنجَیْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ». (سوره اعراف، 83) لوط را نجات دادیم و کسان او را مگر زنش.
«قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا» (سوره قصص، 29) حضرت موسی علیه السلام با کسان خود گفت درنگ کنید. اهل او در آن وقت زنش بود و شاید خادم و چوپان همراه داشت. «قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِکَ سُوَءًا» (سوره یوسف، 25) کیفر آن که نسبت به زن تو بد خواهد، چیست؟ مراد از اهل اینجا زوجه است.
اما آل رسول الله علیه و آله که بر آنها صلوات باید فرستاد أئمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین هستند و آنها که صدقه برایشان حرام است بنی هاشمند و مراد از اهل البیت فی قوله تعالی «یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت» پنج تن اصحاب کسااند. چون دلیل بر تخصیص قائم شود لفظ را بر عام نباید حمل کرد و گویند اهل اگر اضافه به مکان شود، ماند أهل بصره و أهل بغداد یا به حرفه و صنعت مانند أهل علم و أهل تجارت همه را شامل می شود.
[ویکی الکتاب] آل. معنی إِلْ یَاسِینَ: آل یاسین -اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله)
معنی صَّالِحَاتِ: کارهای نیک -کارهای شایسته(وقتی که "ال" در ابتدای آن قرار گیرد معنی "همه کارهای نیک" نیز می دهد)
معنی مُحَرَّراً: آزاد شده ازقیدوبند(درآیه شریفه 35سوره مبارکه آل عمران مقصوداین است که به جای خدمت به مادرش خدمتکارخانه خداشود)
معنی تَقَلُّبَ: گردانیدن - رفت و آمد(آل عمران196)(کلمه قلب به معنای برگرداندن چیزی از این رو به آن رو است ، و چون به باب تفعیل برود مبالغه در این عمل را میرساند ، پس تقلیب یعنی بسیار زیرورو کردن یک چیزی ، و تقلب هم قبول همان تقلیب است پس تقلب قلوب و ابصار عبارت است ...
معنی مَعَاشاً: زندگی - مکان زندگی - زمان زندگی (کلمه معاش مصدر میمی و هم اسم زمان و مکان از عیش است ، و عبارت " وَجَعَلْنَا ﭐلنَّهَارَ مَعَاشاً " به این معنی است که: ما روز را زمان زندگی شما و یا محل زندگی شما قرار دادیم ، تا در آن از فضل پروردگارتان طلب کنید . واگ...
ریشه کلمه:
اهل (۱۵۳ بار)اول (۳۶۸ بار)
«آل» در اصل، «اهل» بوده، سپس به اصطلاح، «قلب شده» و به این صورت درآمده است، و «اهل» به معنای نزدیکان و خاصان انسان است; اعم از این که بستگان نزدیک او باشند و یا همفکران و همگامان و اطرافیان. «آل» گر چه غالباً در مورد «اهل بیت» و «خانواده» به کار می رود، ولی احیاناً در معنای وسیعی که گفتیم نیز استعمال می شود. و قرائن مقام نشان می دهد که در اینجا منظور همین معنای وسیع است.
اهل. در مفردات گوید: آل مقلوب از اهل است و مصغّر آن اُهَیل می‏باشد و فقط در اشراف و بزرگان به کار می‏رود مثل آل اللّه، در اشخاص ناشناس و زمان و مکان به کار نمی‏رود. ناگفته نماند در قرآن کریم نیز چنین است چنانکه می‏خوانیم: آل موسی، آل هارون، آل ابراهیم، آل عمران، آل یعقوب و...در قرآن یک جا آمده: در جای دیگر فرموده: از این می‏دانیم که آل به معنی اهل است. در خصوص فرعون آمده این آیه صریح است که فرعون و لشگریانش غرق شده‏اند، در جاهای دیگر آمده در اینجا از لشگریان به آل تعبیر شده، لشگریان فرعون چون پیرو و هم عقیده او بودند از این جهت خانواده و آل او حساب شده‏اند و این همان است که در اهل گذشت و گفتیم مردمان هم عقیده: یک فرد اهل او و آل اویند نظیر این آیه ، است که ملّت فرعون آل فرعون شمرده شده‏اند

معنی کلمه آل در ویکی واژه

(فرهنگ‌عوام): موجودی افسانه‌ای که در صحراها و چشمه‌سارها زندگی می‌کند و به زن تازه‌زا صدمه می‌رساند و یا جگر او را می‌دزدد و یا فرزند او را می‌رباید. نام یکی از نژادهای مرموز و خطرناک با چشمانی زاغ که به هیچ موجودی رحم نمی‌کند، آل‌گؤز، چشم‌زاغ.
نام موجودی موهوم که عوام معتقدند به زن تازه زا آسیب می‌رساند به همین علت افرادی به مدت شش تا ده روز تا صبح بالای سر زئوا بیدار می‌ماندند.[۱]. دلهره یا بیماری خاص زنان باردار.
(قدیم): مُهر پادشاهان مغول و ایلخانان که با رنگ سرخ زده میشد.
جزء پیشین بعضی از کلمه‌های مرکّب مانند آل‌و‌آجیل، آل‌وآشغال، آل‌وابزار، آل‌واوضاع.
(عربی): خاندان، دودمان، طایفه، اولاد.
(قدیم): جایی در بیابان که به هنگام تابش آفتاب همچون آب نماید، سراب.
(قدیم): نام درختی که از ریشه آن رنگی سرخ می‌گیرند و جامه را با آن به رنگ سرخ درمی‌آورند. سرخ، سرخ‌رنگ کمرنگ.
آل یا عال در زبان معیار باستان کلمه‌ای خالص بوده؛ که چند تعبیر و ترجمه برای آن ممکن است. نخست فعل مضارع گرفتن به معنی بگیر؛ دوم به معنی ایل و تبار بوده و سه دیگر همان موجود خیالی که بوسیله رنگ چشم متمایز میشد، آل‌گؤز شاید همان چشم‌زاغ باشد
↑ " اَد" در زبانِ پارتی به چمِ " با" بوده است؛ چنانکه واژه یِ " اَدهَم" به چمِ " با همدیگر، باهم" بوده است. " اَد" در بلخی با دگرگونیِ آواییِ " د/ل"، " اَل" شده است؛ چنانکه در واژه یِ " الفنجیدن" نیز دیده می شود. پس افزون بر " مَت" در اوستایی که با واژه یِ " mit" در زبانِ آلمانی همریشه می باشد، می توان از " اَد/ اَل" به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ " با" بهره گرفت. برای نمونه ما در دانشِ حساب همواره چیزی را " با" چیزی جمع می کنیم، از همین رو می توانیم از پیشوندهایِ " مَت" یا " اَد/اَل" در زبانِ پارسی به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ "با" بهره ببریم. در زبانِ آلمانی پیشوندِ " mit: میت" و در زبانهای اروپایی " ad: اَد" چنین ویژگی را دارند. در زبانِ پارسی پیشوندِ " هم" جورِ عملگرِ پیشوندیِ " با " را نیز می کِشَد. نمونه: x "با" y همراه شد. x دیدگاهش را "با" دیگران همرسانی کرد. پس شایسته است که ما یکی از دو پیشوندِ " مَت" و " اَد/اَل" را در این نقش با کارواژه ها همراه سازیم و نوواژگانی را پدید آوریم. " مَت" به عنوانِ یک پیشوندِ جدایی پذیر میتواند بکارگرفته شود؛ در زبانِ آلمانی "mit" پیشوندِ جدایی پذیر است بمانندِ " mitgeteilt " از کارواژه یِ " mit. teilen". درباره یِ جدایی پذیری یا ناپذیریِ " اَد/اَل" دیدگاهی ندارم ولی به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر بازخوردِ بهتری درمیان مردم دارند. ( نویسنده می داند که تاکنون پیشوندِ " اَل" در " الفنجیدن" جدایی ناپذیر بوده است؛ چنانکه می گوییم " می اَلفنجم" و نمی گوییم " اَل می فَنجم". ) پَسگَشت: رویبرگِ 210 از نبیگِ " زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفُر ) THE IRANIAN LANGUAGES" Edited by Gernot Windfuhr ( 3. 1. 5 ) "

جملاتی از کاربرد کلمه آل

این گروه در سال ۱۹۹۷ در فرایزینگ آلمان به عنوان گروه کاور پینک فلوید تشکیل شد. نام گروه ترکیبی از حروف اول نام خانوادگی چهار عضو اصلی است: ریستیو، پست، والنر و لنگ.
آلبانی ۵٫۷۵ کیلومترمربع مساحت و ۲٬۵۶۱ نفر جمعیت دارد و ۳۶۷ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده‌است.
شیوهٔ اوج‌گیری دینامیکی آلباتروس‌ها در طراحی هواگردها، به خصوص پهپادها مورد توجه طراحان قرار گرفته‌است.
پولادستون (فولاذستون) دیلمی مُکَنّیٰ به ابومنصور امیر آل بویه فارس و فرزند ابوکالیجار مرزبان بود.
از آن چشمان خواب‌آلوده شبها شد که بیدارم تو ای اختر گواهی، دیده شب زنده‌دار‌ان را
بر همه اهل زنا قرعه عیش و طرب است بر همه آل علی قسمت جور و ستم است
امروز حدود ۴ دهه است که از انتشار آلبوم تریلر می‌گذرد اما همچنان در بالاترین درجه از محبوبیت قرار دارد.
از دزد تا یعقوب آل قاجار افتاده در زندان چاهت بازآ
به دلیل دولتی بودن این شرکت، عمدۀ مجموعه‌ها و قطعات موردنیاز در ساخت ماشین‌آلات آن توسط شرکت‌های دولتی سازندۀ قطعات و مجموعه‌ها مانند ویچی پاور تأمین می‌شود.
نه این کودکان زآل پیغمبرند دو نوباوه از گلشن حیدرند
آلکساندر تادئوسیان (ارمنی: Ալեքսանդր Գրիգորի Թադևոսյան؛ زاده ۱۵ فوریهٔ ۱۹۱۴ - درگذشته ۲۰ ژوئیهٔ ۲۰۰۱) موسیقی‌شناس و آموزگار اهل ارمنستان بود.
و بدانک ذکر حق در قرآن فراوان است و معانی آن جمله بر یازده وجه گفته‌اند: یکی از آن معانی اللَّه است جل جلاله و ذلک فی قوله تعالی وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ و فی قوله تعالی وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ، ای باللّه انه واحد جلّ جلاله. دوم حق بمعنی قرآن است، چنانک اللَّه گفت حَتَّی جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ و قال تعالی فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِینٌ، و قال تعالی بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ، فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا. سوم حقّ است بمعنی اسلام چنانک گفت وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ و چهارم حق است بمعنی عدل چنانک گفت افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ ای بالعدل، و قال تعالی یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ یعنی حسابهم العدل، وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ ای العدل البیّن. پنجم حق است بمعنی توحید چنانک گفت بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ، جای دیگر گفت أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ ششم حق است بمعنی صدق چنانک در سورة یونس گفت وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا ای صدقا فی المرجع الیه وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ یعنی أصدق هو همانست که در سورة الانعام گفت قَوْلُهُ الْحَقُّ یعنی الصدق و له الملک الحق هفتم حق است نقیض باطل چنانک در سورة الحج گفت ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ و غیره من الالهة باطل، همانست که در سورة یونس و در انعام گفت ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ هشتم حق است بمعنی مال چنانک در سورة البقرة گفت وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ ای المال. نهم حق است بمعنی اولی چنانک گفت وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ دهم حق است بمعنی حظ چنانک گفت فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ای حظ مفروض. یازدهم حق است بمعنی نبوت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ذلک فی قوله تعالی وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ.
مبدع بیچون و بی آلت خداست هرچه عقلت پی برد اینجا خطاست
هیچ صافی در جهان آب و گل بی درد نیست از یتیمی، آب در گوهر تراب آلوده است
همچنین شهرستان زنجان از لحاظ تنوع معادن بسیار غنی بوده به‌طوری‌که در حال حاضر بالغ بر ۱۷۰ اندیس و ذخایر معدنی قابل بهره‌برداری و در دست اکتشاف ویا شناسایی شده در استان وجود دارد که شامل: سرب و روی، براسیت، سیلیس، خاک‌های صنعتی آنتی موان، تالک، پرلیک، سولفات منیزیم، آلونیت، منگنز، مس، آهن و سنگ‌های تزیینی (گرانیت، مرمریت، تراورتن، چینی و مرمر) و سنگ‌های آهکی و گچ و سنگ لاشه‌است. هم اینک این استان بزرگ‌ترین معادن روی خاورمیانه را در خود جای داده‌است.
اگر ممکن گردد که بلخ را ضبط توانند کرد، کاری سره باشد و اگر نتوانند کرد، زیان نباشد. و اگر لشکر فرستاده نیاید، بتمامی نومید شوند خراسانیان ازین دولت هم لشکری و هم رعیّت.» پس سخن را بر آن قرار دادند که آلتونتاش حاجب را با هزار سوار از هر دستی گسیل کرده آید بتعجیل.
از نمک تجدید زخم کهنه هم می کنند این نفاق آلودگان گردند اگر جویای هم
هوفنر در برلین زاده شد.در دهه ۱۹۶۰ از کارمندان وزارت دارایی آلمان شرقی بود.از ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۶ معاون وزیر دارایی بود.از ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۹ دبیر اول حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان برای بانک مرکزی و ارگان‌های دارایی بود.وی از ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۹ وزیر دارایی آلمان شرقی بود.
پس از پنج روز قطع کامل اینترنت در آلماتی، رسانه‌ها از اتصال موقت و محدود اینترنت در برخی ادارات دولتی این شهر خبر دادند.
دماغی کز آلودگی گشت پاک بچربد بر این گنبد دودناک