اختلاج

معنی کلمه اختلاج در لغت نامه دهخدا

اختلاج. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) کشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). کشیدن چیزی را و بیرون کردن. || پریدن رگها و چشم یا قسمتی دیگر از بدن. جستن. بجستن. تشنج . ارتعاش.
- اختلاج الاعضاء ؛ برجستن اندام. جستن اندامها. ( ذخیره خوارزمشاهی ) ( تاج المصادر بیهقی ). جنبیدن و پریدن اندامی بی اراده ، چنانکه پریدن چشم و جز آن. ارتعاش گونه ای از اعضاء. حرکت عضلانی بی اراده که گاه پوست چسبیده خود را نیز بجنبش آرد و زود گذرد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اختلاج ، هو حرکة العضو کما فی المنتخب. قال الاطباء هو حرکة عضلانیة بغیر ارادة. و قد یتحرک معها ما یلتصق بها من الجلد و یسرع انقضائها. کذا فی بحرالجواهر. والفرق بینه و بین الرّعشة، یجی فی معنی الرّعشة و اختلاج القلب هو ان یتحرک القلب حرکة منکرة لفرط الامتلاء. و اختلاج المعدة هو حرکة شبیهة بالخفقان تحدث فی المعدة لا کما تحدث فی الاعضاء العضلانیة. کذا فی حدودالامراض - انتهی. و رجوع بتذکره داود ضریر انطاکی جزء اول ص 37 و فقره بعد شود.
- اختلاج جفن ؛ پریدن چشم .
- اختلاج چاک صوت .
- اختلاج چشم . اختلاج عین. پریدن چشم کسی. ( منتهی الارب ).
|| بچه از شیر بازگرفتن. ( آنندراج ). || ربودن. ( آنندراج ). || جدا شدن رودخانه و نهری از رود بزرگ.
اختلاج. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) ( علم الَ.... ) و هو من فروع علم الفراسة. قال المولی ابوالخیر هو علم باحث عن کیفیة دلالة اختلاج اعضاء الانسان من الرأس الی القدم علی الاحوال التی ستقع علیه و احواله و نفعه و الغرض منه ظاهر لکنه علم لایعتمد علیه لضعف دلالته و غموض استدلاله و رأیت فی هذاالعلم رسائل مختصرة لکنها لاتشفی العلیل و لاتسقی الغلیل - انتهی.و قال الشیخ داود الانطاکی فی تذکرته : اختلاج ، حرکة العضو و البدن غیر ارادیة تکون عن فاعل هو البخار و مادی هو الغذاء المبخر و صوری هو الاجتماع و غائی هو الاندفاع و یصدر عنه اقتدارالطبع و حال البدن معه کحال الارض مع الزلزلة عموماً و خصوصاً و هو مقدمة لما سیقعللعضو المختلج من مرض یکون عن خلط یشابه البخار المتحرک فی الاصح وفاقاً و قال جالینوس العضو المختلج اصح الاعضاء اذ لو لم یکن قویا ماتکاثف تحته البخار کما انه لم یجتمع فی الارض الا تحت تخوم الجبال قال و هذا من فسادالنظر فی العلم الطبیعی لان علة الاجتماع تکاثف المسام و اشتدادها لاقوة الجسم و ضعفه و من ثمة لم یقع فی الارض الرخوة مع صحة ترتیبها و لأنّا نشاهد انصباب المواد الی الاعضاء الضعیفة و لان الاختلاج یکثر جداً فی قلیل الاستحمام و التدلیک دون العکس و عد اکثرالناس له علما و قد اناطوا به احکاما و نسب الی قوم من الفرس و العراقیین و الهند کطمطم و اقلیدس و نقل فیه کلام عن جعفربن محمد الصادق و عن الاسکندر و لم یثبت علی ان توجیه ما قیل علیه ممکن لان العضو المختلج یجوز استناد حرکته الی حرکة الکوکب المناسب له لما عرفناک من تطابق العلوی و السفلی فی الاحکام و هذا ظاهر -انتهی. والرسائل المذکورة مسطورة فی محلها. ( کشف الظنون ).

معنی کلمه اختلاج در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - پریدن ، جستن اعضای بدن مانند: چشم . ۲ - انقباض و گرفتن شدید عضلات .

معنی کلمه اختلاج در فرهنگ عمید

۱. تکان خوردن و لرزیدن.
۲. (پزشکی ) [قدیمی] جهیدن و تکان خوردن غیرارادی عضوی از بدن، مثل پریدن پلک چشم یا جهیدن رگ، تیک.
۳. [قدیمی] گذشتن چیزی از دل همراه با شک و تردید.

معنی کلمه اختلاج در فرهنگ فارسی

کندن وکشیدن چیزی ، تکان خوردن ولرزیدن، جهیدن وتکان خوردن عضوی ازبدن مثل پریدن پلک چشم

معنی کلمه اختلاج در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اختلاج: به معنای پرش و لرزش رگ ها، چشم یا سایر اعضا می باشد.
از عنوان اختلاف، در باب صید و ذباحه، ارث و دیات به مناسبت سخن رفته است.
احکام اختلاج
۱)از شرایط صحّت ذبح ، حرکت بدن حیوان پس از ذبح است و اختلاج کفایت نمی کند.
۲)اختلاج، نشان زنده بودن جنین در رحم و بچّه ی متولد شده نیست. از این رو، احکام مترتّب بر زنده بودن مانند ارث و دیه، با اختلاج ثابت نمی شود.

معنی کلمه اختلاج در ویکی واژه

پریدن، جستن اعضای بدن مانند: چشم.
انقباض و گرفتن شدید عضلات.

جملاتی از کاربرد کلمه اختلاج

بشارتی رسد از فتح و مژدهٔ ظفرت چو گوش و چشم تو را باشد اختلاج و طنین
اختلاج از زیادت حرکات کاندر اعضای آورد نفحات
مدتی شد که این ضعیف عبید زاکانی را در خاطر اختلاجی می بود که مختصری مبنی بر بعضی اخلاق قدما که آن را خلق اکنون منسوخ می خوانند، و شمه یی از اخلاق و اوضاع اکابر این روزگار که این را مختار می دانند بتحریر رساند تا موجب فایده طالبان این علم و مبتدیان این راه باشد(لذا این رساله را) که به اخلاق الاشراف موسوم است در قلم آورد، و آن را بر هفت باب قرار داد هر باب مشتمل بر دو مذهب: یکی مذهب منسوخ که قدما بر آن نهج زندگانی کرده اند و یکی مذهب مختار که اکنون بزرگان ما اختراع کرده اند و بنای امور معاش و معاد بر آن نهاده اند. و هر چند که حد این مختصر به هزل منتهی می شود، اما
از تمطی و اختلاج بدن خفقان و فواق و سستی تن
افتدش در مسام بادی گرم زان پدید آید اختلاجی نرم
خفقان اختلاج دل باشد که نه از حقد و غشّ و غلّ باشد
و قال الحسن: لما نزلت هذه الایة، قال رسول اللَّه (ص): «و الذی نفسی بیده ما من خدش عود و لا عثرة قدم و لا اختلاج عرق الا بذنب و ما یعفو اللَّه عنه اکثر.
چون عکس نور روی تو گردید جلوه گر ز آن جلوه دل ز آدم آمد به اختلاج
یکی از حاضران گفت:سزاوارتر کسی که چگونگی مکر او از عوام نباید پرسید، و خبث ضمیر او بر خواص مشتبه نگردد، این بدبختست که علامات کژی سیرت در زشتی صورت او دیده می‌شود. قاضی پرسید که: آن علامت چیست؟ تقریر باید کردن، که همه کس آن را نتواند شناخت. گفت: علما گویند که «هرگشاده ابرو، که چشم راست او از چپ خردتر باشد با اختلاج دای»،و بینی او بجانب راست میل دارد، و در هر منبتی از اندام او سه موی روید، و نظر او همیشه سوی زمین افتد، ذات ناپاک او مجمع فساد و مکر و منبع فجور و غدر باشد. »و این علامات در وی موجود است.
چون ز خروش دو صف وقت هزاهز کند چشم جهان اختلاج، گوش زمانه طنین
در زمینهٔ طب، بخش زیادی از کتاب طب الائمة از پسرانِ بسطام، سخنان و روایات صادق است. رساله ای با عنوان اختلاج الاعضاء نسخه‌ای خطی با عنوان سراج الظلمة فی طب الائمة منتسب به صادق است. از متاخران محمد خلیلی اقوال طبی صادق را در کتابی با عنوان طب الصادق و عارف سلیم در الامام الصادق (ع) و الطب جمع‌آوری کرده‌اند.