معنی کلمه جوزهر در لغت نامه دهخدا
دهانْش را اثر مشتری بجای زبان
میانْش را گره جوزهر بجای کمر.عنصری.مَرْکبان شاه را چون جوزهر بربسته دم
گفتی از هر جوز هر جوزای ازهر ساختند.خاقانی.چون کشد قوس جوزهر بینی
که بجوزای ازهر اندازد.خاقانی.شاه چون خورشید و در کف جوزهر
با کمند خیزران آمدبه رزم.خاقانی.زرّ درشت خورشید بر سکه تو بگذشت
در جوزهر سیه شد از ننگ کم عیاری.سیف اسفرنگی.