خاکپا

معنی کلمه خاکپا در لغت نامه دهخدا

خاکپا. ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاکپای خاک کف پا. خاکی که پای بر آن فرود می آید. چون این لفظ اضافه بصاحب پا شود در این مورد اغلب تعظیم صاحب پا اراده شده است چون به خاکپای عزیزت ، قسم است. قربان خاکپای عزیزت روم :
بگفتا که ای شهریار جهان
همی خاکپایت کهان و مهان.فردوسی.پسر باشدت زو یکی خوب چهر
که بوسه دهد خاکپایش سپهر.فردوسی.مراگوئی چه سرداری سر سودای او دارم
به خاکپای او کامید خاک پای او دارم.خاقانی.قسم بجان تو خوردن طریق عزت نیست
به خاک پای تو کان هم عظیم سوگند است.سعدی. || فرد ذلیل. فرد افتاده :
اگر خاکپایان شوریده سر
فقیر و حقیر آیدت در نظر.سعدی ( بوستان ).

جملاتی از کاربرد کلمه خاکپا

صدرا ! ز خاکپای تو بیزار نیستم کز خدمت تو یک دم بیکار نیستم
بر آستان تو سرها به عجز خواهم سود که خاکپای تو گردد طراز افسر من
بچشم خاکپای دوست حیفست که کاغذ قدردان توتیا نیست
قوامی خاکپای تو است اگر تو سر خواجه علی ضراب داری
از یمن خاکپای تو طفلان به عهد تو با چشم سرمه‌ کرده برآیند چون غزال
نقش نعل مرکب تو قبلهٔ روحانیان خاکپای چاکرانت توتیای حور عین
به خاکپای تو مردن مذاق زاهد نیست که خاک بر سر این زهد و بی مذاقی باد
به آبروی حیات و به خاکپای جهان به بادپایی اعمار و جنبش ادوار
چشم به خاکپای مقیمان روضه ات انشا کند دعا و سلامی ز حاجیان
این ‌گفت ‌و برنشست‌ و به ‌ری‌ رقت و سر نهاد بر خاکپای خواجه و زی شاه جست بار