معنی کلمه فرو گذاردن در لغت نامه دهخدا
هر روز نو عتابی و دیگر بهانه ای
ناخوش بود عتاب زمانی فروگذار.فرخی.اگر کوشش فروگذارد در خون خویش سعی کرده باشد. ( کلیله و دمنه ). || آویختن پرده و جز آن را : اگر پرده فروگذارند بازنگردد. ( قصص الانبیاء ). || از یاد بردن و نادیده گرفتن : خداوند کریم است مرا فرونگذارد. ( تاریخ بیهقی ). گمان نبرم که... جانب مرا فروگذارد. ( کلیله و دمنه ). رجوع به فروگذار و فروگذار کردن شود.