فرو گذاردن

معنی کلمه فرو گذاردن در لغت نامه دهخدا

فروگذاردن. [ ف ُ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) بزمین گذاشتن و رها کردن. از توجه خود دور داشتن چیزی را و نپرداختن بدان :
هر روز نو عتابی و دیگر بهانه ای
ناخوش بود عتاب زمانی فروگذار.فرخی.اگر کوشش فروگذارد در خون خویش سعی کرده باشد. ( کلیله و دمنه ). || آویختن پرده و جز آن را : اگر پرده فروگذارند بازنگردد. ( قصص الانبیاء ). || از یاد بردن و نادیده گرفتن : خداوند کریم است مرا فرونگذارد. ( تاریخ بیهقی ). گمان نبرم که... جانب مرا فروگذارد. ( کلیله و دمنه ). رجوع به فروگذار و فروگذار کردن شود.

معنی کلمه فرو گذاردن در فرهنگ معین

( ~ . گُ دَ ) (مص م . ) ۱ - ترک کردن ، رها کردن . ۲ - اِهمال کردن ، کوتاهی کردن .

معنی کلمه فرو گذاردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - ترک کردن از دست دادن ۲ - مضایقه کردن کوتاهی کردن .

معنی کلمه فرو گذاردن در ویکی واژه

ترک کردن، رها کردن.
اِهمال کردن، کوتاهی کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه فرو گذاردن

595 - امام باقر عليه السلام فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مردى از بنى تميم را توصيه مى فرمود كه : از فرو گذاردن شلوار و جامه (به گونه اى كه متكبرانه بر زمين كشيده شود) بر حذر باش زيرا اين كار ناشى از تكبر است و خداوند تكبر را دوست نمى دارد.

(ابن هرمه ) به نزد خليفه (منصور) آمد. او را گرامى داشت و گفت : از من چيزى بخواه !گفت : خواهم كه به كارگزار خويش در مدينه بنويسى كه چون مرا مست بگيرند، حدنزنند. منصور گفت : فرو گذاردن حدود را راهى نيست . چيز ديگر بخواه ! گفت : جز اين ،خواستى ندارم . منصور پافشارى كرد و ابن هرمه از خواست ديگر خوددارى . پس ، منصورگفت : به كارگزار مدينه بنويسيد: آن كه ابن هرمه را به مستى بياورد، او را هشتادتازيانه زنيد! و آورنده را صد تازيانه . از آن پس ، ابن هرمه مست در كوچه ها مى رفت وكسى او را متعرض نمى شد.