کپک زده

معنی کلمه کپک زده در لغت نامه دهخدا

کپک زده. [ ک َ پ َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) سفیدک زده. کره زده. متکرج. ( یادداشت مؤلف ).کپره زده. کلاش گرفته. اورزده. رجوع به کپره زده شود.

معنی کلمه کپک زده در فرهنگ فارسی

سفیدک زده کره زده

جملاتی از کاربرد کلمه کپک زده

زخم‌ها با گوشت خام، کتان سفید، بخیه، تور، پد و پنبهٔ آغشته به عسل برای جلوگیری از عفونت بانداژ می‌شدند. افیون، زعتر و شابیزک برای تسکین درد استفاده می‌شد. اولین مدارک از درمان سوختگی نشان می‌دهد از پانسمان‌های سوختگی آغشته به شیر مادران نوزادان پسر استفاده می‌کردند. دعا به درگاه ایزیس برای درمان هم رایج بود. همچنین از نان کپک زده، عسل و نمک‌های مس برای جلوگیری از عفونت سوختگی در برابر کثیفی استفاده می‌کردند. به‌طور مرتب برای تقویت سلامت سیر و پیاز می‌خوردند و تصور می‌کردند علائم آسم را تسکین می‌دهند. جراحان مصری باستان بخیه می‌زدند، استخوان‌های شکسته را می‌بستند و اندام‌های بیمار را قطع می‌کردند، اما آنها تشخیص می‌دادند که برخی جراحات آنقدر جدی هستند که پزشک فقط می‌تواند درد بیمار را تا زمان مرگ تسکین دهد.
آنها نمی‌توانند جسمی را بردارند یا حرکت دهند(به غیر از بد عنق). اگر شیئی را به سمت یک روح پرتاب کنیم، از میان وی رد خواهد شد.رد شدن روح‌ها ازبدن انسان احساسی ناخوشایند به همراه دارد، به گونه‌ای که گویی ناگهان داخل وانی پر از آب سرد شده اید.آن‌ها نمی توانند مزه غذا هارا حس کنند بنابراین خوراکی هارا به صورت کپک زده در می‌آورند و از درون آن رد می‌شوند تا کمی مزه آن را بفهمند.