کمند اندازی

معنی کلمه کمند اندازی در لغت نامه دهخدا

کمنداندازی. [ ک َ م َ اَ ] ( حامص مرکب ) کمند انداختن از دست و ترک دادن آن را. ( آنندراج ). عمل کمندانداز :
صید مطلب نکند جز به کمنداندازی
هر که قطع نظر از عالم اسباب کند.مخلص کاشی ( از آنندراج ).و رجوع به کمندانداز شود.

معنی کلمه کمند اندازی در فرهنگ فارسی

( مصدر ) عمل کمند انداز : ( صید مطلب نکند جز بکمند اندازی هر که قطع نظر از عالم اسباب کند ) ٠ ( مخلص کاشی ) کم نظیر ۱ ٠ - کم مانند کم مثل ۲ ٠ - بی مانند بی مثل ٠

جملاتی از کاربرد کلمه کمند اندازی

نقوش موجود و خصوصیت کمند اندازی ساگارتیان دلیلی بر حضور آنان در قُهستان می‌باشد. عنایت به وجود نقوش خورشید، کلاغ، عقرب و ماری که زهر در جام می‌ریزد می توان احتمال داد که ساگارتیان از نظر اعتقادی پیرو آئین مهر بوده‌اند.(لباف خانیکی، 1373، ص82-83|تاریخ=1373)[نیازمند منبع]

عرفی آن زلف سیاه است کمندی که مراست مانده چین بر سر چین خم اندازی هست
مشو آهوی دام هر کس آن به کاندرین صحرا کمند همت اندازی و صید عزت اندوزی