معنی کلمه تقیه در ایمان در دانشنامه اسلامی
تقیه و اظهار کفر، در وضعیت اجبار و اکراه، با وجود ایمان قلبی به خدا جایز می باشد:«من کفر بالله من بعد ایمـنه الا من اکره وقلبه مطمـئن بالایمـن...؛ کسانی که بعد از ایمان کافر شوند (بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است) ...» بر اساس شأن نزول آیه و روایتی از امام صادق (علیه السلام)، آیه مذکور مربوط به عمار یاسر است که در برابر کفار اظهار کفر کرد، ولی در باطن، به خدا ایمان داشت.
تهدید مرتدین
در این آیات علیه کفاری که بعد از ایمان به خدا کافر گشته و مرتد شدند تهدید نموده مهاجرین را که در جهاد خود دچار زحمت گشته و در راه خدا صبر کردند وعده جمیل داده، و متعرض حکم تقیه نیز شده است. من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره. کلمه: اطمینان به معنای سکون و آرامش است، و شرح صدر به معنای گشادی و وسعت آن است، در مفردات گفته است: اصل شرح به معنای بسط گوشت و امثال آن بوده، وقتی می گوید: گوشت را شرح کردم و یا تشریح کردم معنایش این است که آن را و لو کردم، و از همین باب است شرح صدر که به معنای باز کردن سینه به نور الهی و سکینه ای از ناحیه خدا و روحی از او است، هم چنان که خدای تعالی در حکایت دعای موسی (علیه السّلام) فرموده: رب اشرح لی صدری، و درباره رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرموده: الم نشرح لک صدرک، و نیز فرموده: افمن شرح الله صدره، و شرح دادن کلامی که مشکل است به معنای بسط آن و اظهار معانی پنهان آن است. جمله: من کفر بالله من بعد ایمانه، جمله ای است شرطیه که جوابش جمله: فعلیهم غضب من الله، است، و جمله: و لهم عذاب عظیم، بر آن عطف شده، و ضمیر جمع در جزاء، به اسم شرط من کفر، بر می گردد، چون هر چند مفرد است، ولی بحسب معنا کلی و دارای افراد است. و جمله: الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان، استثنایی است از عموم شرط، و مراد از اکراه، مجبور شدن به گفتن کلمه کفر و تظاهر به آن است، زیرا قلب هیچ وقت اکراه نمی شود، و حاصل مقصود این است که: کسانی که بعد از ایمان تظاهر به کفر می کنند و مجبور به گفتن کلمه کفر می شوند، ولی دلهایشان مطمئن به ایمان است از غضب خدا مستثناء هستند. بنابراین معنای آیه چنین می شود: این است و جز این نیست که افتراء دروغ را کسانی می بندند که بعد از ایمانشان کافر شده باشند، مگر آن کسی که مجبور به کفر گفتن شده باشد، و دلش به ایمان مطمئن باشد.
فلسفه تقیه
مسلمانان راستین، دست پروردگان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلّم) روح مقاومت عجیبی در برابر دشمنان داشتند، و چنان که دیدیم بعضی از آنها همچون پدر عمار حتی حاضر نمی شدند جمله ای با زبان مطابق میل دشمن بگویند، هر چند قلبشان مملو از ایمان به خدا و عشق به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) بود، و در این راه جان خود را نیز از دست می دادند. و بعضی همچون خود عمار، که حاضر می شدند با زبان جمله ای بگویند باز وحشت سر تا پای وجودشان را فرا می گرفت، و خود را مسئول و مقصر می دانستند، و تا پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) به آنها اطمینان نمی داد که عملشان به عنوان یک تاکتیک برای حفظ جان خویشتن شرعا جایز بوده است آرام نمی یافتند! در حالات بلال می خوانیم هنگامی که اسلام آورد، و شجاعانه به دفاع از منطق اسلام و حمایت از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) برخاست، مشرکان او را تحت فشار شدید قرار دادند، تا جایی که او را به میان آفتاب سوزان می کشاندند و صخره بزرگی روی سینه او می گذاشتند و به او می گفتند: باید به خدا مشرک شوی. او خودداری می کرد و در حالی که نفس هایش به شماره افتاده بود، پیوسته می گفت: احد، احد (او خدای یگانه است او خدای یکتاست) سپس می گفت: به خدا سوگند اگر می دانستم سخنی از این ناگوارتر بر شما است آن را می گفتم!. و از این گونه صحنه های تکان دهنده در تاریخ اسلام مخصوصا در حالات مسلمانان نخستین و یاران ائمه اهل بیت (علیهم السلام) فراوان است. به همین دلیل محققان گفته اند که در این گونه موارد، شکستن سد تقیه و عدم تسلیم در برابر دشمن جایز است، هر چند به قیمت جان انسان تمام شود چرا که هدف بر پا داشتن پرچم توحید و اعلای کلمه اسلام است، مخصوصا در آغاز دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) این امر اهمیت خاصی داشته است. با این حال شک نیست که تقیه در این گونه موارد نیز جائز است، و در موارد پائین تر از آن واجب، و بر خلاف آنچه افراد ناآگاه می پندارند تقیه (البته در موارد خاص خود نه در همه جا) نه نشانه ضعف است، و نه ترس از انبوه دشمن و نه تسلیم در برابر فشار، بلکه تقیه یک نوع تاکتیک حساب شده برای حفظ نیروهای انسانی و هدر ندادن افراد مؤمن در راه موضوعات کوچک و کم اهمیت محسوب می شود. تقیه قبل از آنکه یک برنامه اسلامی باشد یک روش عقلانی و منطقی برای همه انسان هایی است که در حال مبارزه با دشمن نیرومندی بوده و هستند.
تقیه در روایات
...