ایمان قلبی به خدا

معنی کلمه ایمان قلبی به خدا در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ایمان قلبی به خدا (قرآن). ایمان واقعی به خداوند ایمان قلبی است، نشانه این ایمان دوست نداشتن غیر خدا می باشد.
ارزش واقعی ایمان به خدا، در گرو نفوذ آن در قلب می باشد:«من کفر بالله من بعد ایمـنه الا من اکره وقلبه مطمـئن بالایمـن.... ؛ کسانی که بعد از ایمان کافر شوند (بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است) ...»«.. ولـکن قولوا اسلمنا ولما یدخل الایمـن فی قلوبکم...؛ ... ولی بگویید اسلام آورده ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! ...»
تقیه در اظهار ایمان
در تکمیل بحث آیات گذشته که سخن از برنامه های مختلف مشرکان و کفار در میان بود، آیات مورد بحث به گروهی دیگر از کفار یعنی مرتدین و بازگشت کنندگان از اسلام اشاره می کند. نخستین آیه می گوید: کسانی که بعد از ایمان کافر شوند (بجز آنها که تحت فشار و اجبار اظهار کفر کرده اند در حالی که قلبشان مملو از ایمان است) (من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان). در واقع در اینجا اشاره به دو گروه از کسانی است که بعد از پذیرش اسلام راه کفر را پیش می گیرند. نخست آنها که در چنگال دشمنان بی منطق گرفتار می شوند و تحت فشار و شکنجه آنها اعلام بیزاری از اسلام و وفاداری به کفر می کنند، در حالی که آنچه می گویند تنها با زبان است و قلبشان مالامال از ایمان می باشد، این گروه مسلما مورد عفواند، بلکه اصلا گناهی از آنها سر نزده است، این همان تقیه مجاز است که برای حفظ جان و ذخیره کردن نیروها برای خدمت بیشتر در راه خدا در اسلام مجاز شناخته شده است. گروه دوم کسانی هستند که به راستی دریچه های قلب خود را به روی کفر و بی ایمانی می گشایند، و مسیر عقیدتی خود را به کلی عوض می کنند، اینها هم گرفتار غضب خدا و عذاب عظیم او می شوند. ممکن است غضب اشاره به محرومیت آنها از رحمت الهی و هدایت او در این جهان باشد، و عذاب عظیم اشاره به کیفر آنها در جهان دیگر، و به هر حال تعبیری که در این آیه درباره مرتدین شده است بسیار سخت و سنگین و تکان دهنده است. و لما یدخل الایمان فی قلوبکم، این جمله می رساند که: با اینکه انتظار می رفت ایمان داخل در دل های شما شده باشد، هنوز نشده، و به همین جهت در این جمله نفی ایمانی که در جمله قبلی بود تکرار نشده. در آن جا می فرمود: بگو ایمان نیاورده اید، و در اینجا می فرماید: با اینکه انتظار آن هست هنوز ایمان داخل در قلوب شما نشده، پس تکرار یک مطلب نیست. از اینکه در این آیه شریفه نخست ایمان را از اعراب نفی می کند و سپس توضیح می دهد که منظور این است که ایمان کار دل است، و دل های شما هنوز با ایمان نشده، و در عین حال اسلام را برای آنان قائل می شود، بر می آید که فرق بین اسلام و ایمان چیست.
فرق ایمان و اسلام
طبق این آیه تفاوت اسلام و ایمان، در این است که اسلام شکل ظاهری قانونی دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند در سلک مسلمانان وارد می شود، و احکام اسلام بر او جاری می گردد. ولی ایمان یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است، نه زبان و ظاهر او. اسلام ممکن است انگیزه های مختلفی داشته باشد، حتی انگیزه های مادی و منافع شخصی، ولی ایمان حتما از انگیزه های معنوی، از علم و آگاهی، سرچشمه می گیرد، و همان است که میوه حیات بخش تقوی بر شاخسارش ظاهر می شود. ولی این تفاوت مفهومی در صورتی است که این دو واژه در برابر هم قرار گیرند، اما هرگاه جدا از هم ذکر شوند ممکن است اسلام بر همان چیزی اطلاق شود که ایمان بر آن اطلاق می شود، یعنی هر دو واژه در یک معنی استعمال گردد. ایمان معنایی است قائم به قلب و از قبیل اعتقاد است، و اسلام معنایی است قائم به زبان و اعضاء، چون کلمه اسلام به معنای تسلیم شدن و گردن نهادن است. تسلیم شدن زبان به اینست که شهادتین را اقرار کند، و تسلیم شدن سایر اعضاء به این است که هر چه خدا دستور می دهد ظاهرا انجام دهد، حال چه اینکه واقعا و قلبا اعتقاد به حقانیت آنچه زبان و عملش می گوید داشته باشد، و چه نداشته باشد، و این اسلام آثاری دارد که عبارت است از محترم بودن جان و مال، و حلال بودن نکاح وارث او.
ایمان و اسلام در روایات
...

جملاتی از کاربرد کلمه ایمان قلبی به خدا

پس از درگیری طبرسی، صِرفِ اعتقاد به دیانت بابی می‌توانست برای صدور حکم اعدام افراد کافی باشد. یکی از مصادیق بارز آن زمانی است که امیرکبیر در فوریه ۱۸۵۰ شخصاً دستور سر بریدن هفت بابی برجسته از طبقات بالای اجتماعی (سه تاجر، دو روحانی، یک درویش پیشرو و یک مقام دولتی) را به جرم بابی بودن صادر نمود. اگرچه آن هفت نفر به راحتی می‌توانستند با کتمانِ عقیده و انکار ایمان قلبی‌شان جان خود را نجات دهند، امّا این شرط را نپذیرفتند و به مرگ تن در دادند.
کودتای سرخ از اینجا شروع شد که در روز معین (۲۴ ذیقعده ۳۸) همهٔ طرفداران میرزا کوچک را هرجا که بودند دستگیر و بازداشت نمودند. نقشهٔ کودتا طوری طرح‌ریزی شده بود که می‌بایست میرزا کوچک یا کشته می‌شد یا دستگیر می‌گردید، و درهرحال از کادر انقلاب خارج می‌شد و زمام امور را به دیگران می‌داد. ولی او توطئه را قبلاً احساس کرده و به جنگل رفته بود. چون روس‌ها و کمونیست‌های گیلان از میرزا کوچک دلگیر شده بودند، که چرا بدون مقدمه و اطلاع رشت را تخلیه نموده به جنگل‌های انبوه فومنات پناه برده‌است، انقلابیون قشون انبوهی در پسیخان مجتمع نموده، به فکر حمله به فومنات و گوراب زرمیخ بودند. یکی دیگر از زمینه‌های اختلاف میان جناح کمونیست و جناح میرزا در جمهوری، این بود که کمونیست‌ها که خود را صرفاً در برابر کمیته اجرایی انترناسیونال سوم مسئول می‌دانستند با هرگونه شکلی از حکومت پارلمانی مخالف بودند. کمونیست‌ها آشکارا می‌گفتند که کلیه اعضای جمهوری گیلان بایستی مرجعیت انترناسیونال سوم را به صورت یک ایمان قلبی بپذیرند.
کفر و ایمان قلبی است و غیبی است عالِم ُالغَیب آن شه لارَیْبی است