معنی کلمه ابن مرزوق ابوعبدالله محمد در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] ابن مرزوق ابوعبدالله محمد (ابهام زدایی). ابن مرزوق ابوعبدالله محمد ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • ابن مرزوق محمد پنجم ابوعبدالله محمد بن احمد، محمد پنجم ، ابوعبدالله محمد بن احمد بن محمد، معروف به ابن مرزوق حفید، فقیه و ادیب اهل تلمسان ، یکی از شخصیت های ابن مرزوق• ابن مرزوق محمد هفتم ابوعبدالله محمد بن محمد کفیف، محمد هفتم ، ابوعبدالله محمد بن محمد، معروف به ابن مرزوق کفیف ، محدث و فقیه ، یکی از شخصیت های ابن مرزوق ...
جملاتی از کاربرد کلمه ابن مرزوق ابوعبدالله محمد
ابوعبدالله محمد ميانجي ـ فقيه و اصولي، زنده در 533 قمري
فقه شافعی پیرو ابوعبدالله محمد ادریس شافعی است. وی با ادغام کردن مذاهب حنفی و مالکی روشی نوین را بنا نهاد که از حدیث در آن بهره میجست. او قرآن، سنت، اجماع و قیاس را قبول داشت و قائل به استدلال بود ولی به استحسان و مصالح مرسله اعتناء نداشت و آن را مردود میشمرد. شافعی نخستین کسی است که مسائل اصول فقه را در کتابی بنام الرساله تدوین و تألیف کرد. گرایش فقهی او میانه گرایش اهل حدیث و اهل رای است، چرا که وی گرایش ابوحنیفه را با گرایش مالک درآمیخت، یعنی از طرفی با اصول و مبانی ابوحنیفه تا حدی موافقت کرد و از طرف دیگر در بها دادن به حدیث با مالک همراه شد، تا آن جا که در عراق و خراسان به اهل حدیث شهره شد و مردم بغداد نام (یاور سنت) بر او نهادند. مذهب شافعی سومین مذهب پرجمعیت اهل سنت و جماعت است و پیروان آن در سومالی، اریتره، اتیوپی، جیبوتی، شرق مصر، تانزانیا، یمن، کردستان، اندونزی، مالزی، سریلانکا، مالدیو، کرالا و برخی مناطق ساحلی در هند، سنگاپور، میانمار، تایلند، برونئی، و فیلیپین ساکن هستند.
13 - ابوعبدالله محمد به علاء مى گويد: وارد مدينه شدم ، در حالى كه گرسنگى برمن چيره شده بود. قبر پيامبر را زيارت كرده بر او سلام دادم و بر دو خليفه نيز. و گفتم: يا رسول الله ! آمده ام ، در حالى كه تهيدستى و گرسنگى ام را جز خداوند كسى نمى داند و من امشب مهمان تو هستم . آن گاه خواب مرا ربود. در خواب پيامبر را ديدم كه گرده نانى به من بخشيد. نصف آن را خوردم . از خواب كه بيدار شدم نيم ديگر نان در دستم بود. اينچنين درستى كلام پيامبر برايم ثابت شد كه فرموده است : هركس مرا در خواب ببيند، مرا به حق ديده است ، چون شيطان به قيافه من در نمى آيد، سپس ندايى رسيد كه: اى ابوعبدالله ! هيچ كس نيست كه قبر مرا زيارت كند، مگر آن كه آمرزيده شود و فرداى قيامت به شفاعتم نائل آيد.(31)
در این شورش شمار بسیاری از عوامل خلیفه عباسی تنها در یک روز کشته شده و در همان روز طبرستان از حیث وجود عمال خلیفه عباسی ابوعبدالله محمد مهدی (۱۵۸ – ۱۶۹ هجری) پاک شد.
ابوعبدالله محمد احمد انصارى قرطبى مى گويد: مسلم از عبدالله بن مسعودنقل مى كند كه وى گفت : ما با رسول الله (صلى الله عليه وآله ) بوديم كه صداىفروافتادن چيزى را شنيد: رسول الله (صلى الله عليه وآله ) فرمود: مى دانيد اين صداچيست ؟ ابن مسعود گفت : گفتيم : خدا و رسول او داناترند.رسول خدا فرمود: اين سنگى است كه از هفتاد پاييز پيش (هفتاد سال
آل مأمون یا مأمونیان دومین و آخرین دودمان ایرانیتباری بودند که تنها ۲۲ سال (۳۸۵–۴۰۸ ق/ ۳۷۴–۳۹۶ خ /۹۹۵–۱۰۱۷ م) بر سرزمین خوارزم حکومت کردند. پایتخت آنان شهر گرگانج بود که در کنار کاث و هزاراسپ یکی از سه شهر مهم منطقه بود. مأمونیان در یک رقابت بر سر قدرت، جای دودمان هم تبارشان آفریغیان را گرفتند و عنوان خوارزمشاه را از آن خود کردند. زبان و فرهنگ مأمونیان نیز مانند سلف اسبقشان بود. بنیانگذار این دودمان مأمون یکم بود. او توانست ابوعبدالله محمد آخرین خوارزمشاه آفریغی را از عرصه قدرت کنار بزند و با فتح کاث، تمام منطقه خارزم را نیز تحت کنترل درآورد. زمانی که وی بعد از ۳ سال پادشاهی به دست نگهبان خود به قتل رسید، پسرش ابوالحسن علی جانشین او شد. در دوران او سامانیان به دست ترکان از میان رفتند و مأمونیان نیز به ناچار سیاست مصالحه را در برابر غزنویان در پیش گرفتند. پس از مرگ ابوعلی، برادرش مأمون دوم بر تخت نشست. او که بزرگترین پادشاه این خاندان بود، رشته سیاستهای مدبرانهای را برای بقای دودمانشان در پیش گرفت و دست به عمران و بازسازی پایتختش کاث زد. او همچنین با بیوهٔ برادرش ابوعلی ازدواج کرد تا رابطه محکم با غزنویان را حفظ کند و حتی از سوی خلیفه عباسی مشروعیت کسب کرد. با این حال، سپاهیان او بر علیهش شوریدند و او را به قتل رساندند. سلطان محمود غزنوی با همین بهانه به خوارزم لشکر کشید و کاث، پایتخت مأمونیان را فتح کرد و بدین ترتیب به دودمان آل مأمون نیز پایان داد. آل مأمون واپسین دودمان و خوارزمشاهان ایرانینژاد بودند و پس از آنها ترکان جایگاهشان را گرفتند.
منصور چون روابط با اسپهبد خورشید را نیکو و دوستانه دید، پسرش ابوعبدالله محمد المهدی (خلیفه بعدی از سال ۱۵۸ – ۱۶۹ هجری) را ولایت ری داد و به او گفت که ولیعهد خورشید را «بنوا بستاند» (فی الواقع به گروگان)، ولیکن خورشید از این کار امتناع ورزید. منصور برای جلب اعتماد بیشتر خورشید، برایش تاج شاهی فرستاد، اسپهبد نیز شاد گشته و چون عهد ساسانیان، لیکن خراج به دربار خلیفه فرستاد. در همین زمان بود که عبدالجبار بن عبد الرحمن در خراسان علیه منصور عصیان نمود. منصور فرصت را مناسب دید تا برای دفع شورش وی از اسپهبد درخواست کمک کند. آنگاه از طریق پسرش والی ری، به اسپهبد پیغام داد که امسال قحطی بوده و اگر لشکر ما از یک راه به حرکت در آیند، علوفه پاسخگوی نیاز ما نیست. پس بعضی از ایشان از سوی طبرستان گذر کنند تا مورد لطف اسپهبد واقع شوند. ابوعبدالله محمد المهدی نیز همین پیغام پدرش را با فرستادهای به کاخ اسپهبدان در ساری نزد اسپهبد خورشید فرستاد، که چون عزم خراسان دارند اگر اسپهبد اجازه دهد شماری از لشکریان از کناره دریا گذر کنند. اسپهبد که متوجه نیرنگ منصور نشده بود به این امر رضایت داد. فرستاده محمد المهدی، که فردی ایرانی نژاد بود پس از خروج از کاخ اسپهبدان با خود اندیشید دریغ است که این نعمت و حشمت و پادشاهی و چندین عمارت نابود و ویران شود. به نزد حاجب اسپهبد بازگشت ولی وی را اجازه دیدار مجدد با اسپهبد ندادند و ناچار به سوی محمد المهدی بازگشت و پیام اجابت اسپهبد را به وی رساند.
ابوعبدالله محمد احمد انصارى قرطبى مى گويد: مسلم از عبدالله بن مسعودنقل مى كند كه وى گفت : ما با رسول الله (صلى الله عليه وآله ) بوديم كه صداىفروافتادن چيزى را شنيد: رسول الله (صلى الله عليه وآله ) فرمود: مى دانيد اين صداچيست ؟ ابن مسعود گفت : گفتيم : خدا و رسول او داناترند.رسول خدا فرمود: اين سنگى است كه از هفتاد پاييز پيش (هفتاد سال در آتشانداخته شد و همچنان در حال فرود آمدن بود و هم اكنون به قعر آتش رسيده است .(1189)
322- ((ابوعبدالله محمد بن منكدر قرشى تميمى )) از زاهدان و بزرگان اهل حديث است . برخى از اصحاب پيامبر را درك كرده و از آنان روايت كرده است . حدوددويست حديث از وى روايت شده است . بزرگاناهل سنت او را در نهايت زهد و استوارى شمرده اند و مورد اعتماد و وثوق معرفى كرده اند.وى از جمله رجال عامه است كه ميل و محبتى شديد به ائمه (ع ) داشته است . او درسال 130 هجرى درگذشته است . ر. ك : ابوعبدالله محمد بناسماعيل البخارى ، التاريخ الكبير، دارالفكر، بيروت ، 1407 ق ، ج 1، صص 219 220؛ حلية الاولياء، ج 3، صص 146 158؛رجال الكشى ، ص 390؛ ابوالفرج عبدالرحمن بن قلعه جى ، الطبعة الرابعة ،دارالمعرفة ، بيروت ، 1406 ق . ج 2، صص 140 144؛ شمس الدين ابو عبدالله محمدبن احمد بن عثمان الذهبى ، سير اعلام النبلاء، اشرف على تحقيق الكتاب و خرج احاديثه شعيب الارنؤ وط، الطبعة الثامنة ، مؤ سسة الرسالة ، بيروت ، 1412 ق . ج 5، صص353 361؛ معجم رجال الحديث ، ج 17، ص 278.
در سرتاسر جهان اسلام، بخصوص مناطق تأثیر یافته از اسلام ایرانی، خانقاهها وجود داشته و اکنون کم و بیش وجود دارند. از آسیای مرکزی و سراسر خاورمیانه گرفته تا شمال آفریقا و شبه قاره هند آثاری از آنها باقیمانده است. شاید بتوان گفت تأسیس خانقاهها مرهون طریقت کرامیّه و سرسلسله آن ابوعبدالله محمد ابن کرام(۲۵۵ قمری) میباشد اما سده چهارم قمری آغار به کار رسمی خانقاهها در خراسان است، اما اصطلاح «زاویه» و «رباط» از زمان خلافت اسلامی در سده اول متداول بوده و به قرارگاهها و استراحتگاههای مرزی گفته میشد. در امپراتوری عثمانی هرچند اصطلاح زاویه برای خانقاهها استفاده میشد، ولی از آن زمان به بعد بهطور عمده خانقاهها بنام «تکه» نامیده شدند.