تدسیس

معنی کلمه تدسیس در لغت نامه دهخدا

تدسیس. [ ت َ ] ( ع مص ) پنهان کردن و در زیر خاک دفن کردن چیزی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). شدد للمبالغة، فیقال دسی کما قیل تظنی فی تظنن و فی القرآن و قد خاب من دساها؛ ای دسها مع الصالحین. ( اقرب الموارد ). || مبالغه نکردن در قطران مالیدن شتر. ( از اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه تدسیس

بخشی از کردهای لبنان که در زمان جنگ جهانی اول از ترکیه و سوریه به لبنان مهاجرت کرده‌اند با گذشت بیش از یک قرن هنوز هم موفق به دریافت تابعیت لبنان نشده‌اند. کردهای مقیم لبنان انجمنی به نام «انجمن کردهای ساکن لبنان» راه‌اندازی کرده‌اند و با تدسیس سازمان‌های فرهنگی و مدنی مانند «بنیاد نوروز» تلاش کرده‌اند تا زبان و هویت کُردی خود را حفظ کنند. با این وجود آن‌ها در ساختار سیاسی لبنان نماینده‌ای ندارند و امکان فعالیت سیاسی نیز نیافته‌اند.