صمام

معنی کلمه صمام در لغت نامه دهخدا

صمام. [ ص ِ ] ( ع اِ ) سربند قارورة. ( منتهی الارب ). آنچه سر شیشه استوار کند. ( مهذب الاسماء ). سربند دوات. ( زمخشری ).
صمام. [ ص َ ] ( ع اِ ) بلای سخت. و فی المثل : صمی صمام ؛ ای زیدی یا داهیه. || و قول آنان صمام صمام ؛یعنی در سکوت خویشتن را کر نمودند. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه صمام در فرهنگ فارسی

بلای سخت

جملاتی از کاربرد کلمه صمام

تا سمومش صمام گوش آمد دست او پای‌بند هوش امد

و اينكه فرمود: از يك صمام معنايش از يك مجرا و سوراخ است كنايه از اينكه تنها از فرج باشد، چون روايات بسيارى از طرق اهل سنت وارد شده كه نزديكى با زنان از مجراى پشت را تحريم كرده ، و اين معنا را به چند طريق از عده اى از صحابه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده اند، وقول ائمه اهل بيت هر چند جواز با كراهت شديد است ، بطوري كه اصحاب اماميه به طرق خود كه تا ائمه دارند آن را روايت كرده اند، الا اينكه همان طور كه گفتيم هيچ يك از ائمهدر حكم مساله به آيه : (نساوكم حرث لكم فاتوا حرثكم انى شئتم ...) تمسك نكردهاند، بلكه به گفتار لوط پيغمبر تمسك كرده اند، كه فرمود: (ان هولاء بناتى ان كنتمفاعلين ) تمسك كرده اند، چون لوط با اينكه مى دانست قومش جز لواط را نمى خواهند دختران خود را عرضه كرد، و در قرآن كريم آيه اى براى نسخ اين حكم نيامده .

آيه شريفه : (فاتوا حرثكم انى شئتم )نازل شد، يعنى چه در حال ايستاده ، و چه نشسته چه خوابيده اما در هرحال تنها از يك صمام .