شوق و شعف
معنی کلمه شوق و شعف در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه شوق و شعف
من از عموم ملت ايران تشكر مى كنم كه در اين رفراندم شركت كردند و راى قاطع خودشان را كه بايد گفت صد در صد پيروزى بوده است و راى داده شده است ، به طور قاطع راى خـودشـان را دادنـد و بـه جـمـهـورى اسـلامـى هـم راى دادند، چنانچه قبلا هم اين راى را داده بودند. ما احتياجى نمى ديديم در اين مساله رفراندم ، لكن چون براى قطع بعضى حرف و بـهـانـه هـا بنابراين شد كه رفراندم بشود و بهانه گيرها فهميدند به اين كه مساله آن طور كه خيال مى كردند نيست و ملت با اسلام است ، ملت با روحانيت اسلام است ، ملت مى خـواهـد كـه قرآن كريم در ايران عمل بشود و بحمدالله با شوق و شعف و شور و عشق همه اقـشـار مـلت در سـرتـاسـر ايران راى خودشان را به جمهورى اسلامى دادند و نه چيزهاى ديـگـر. جـمـهورى اسلام است كه مى تواند همه مقاصد ايرانى را انجام دهد. جمهورى اسلام است كه احكام مترقى او بر تمام احكامى كه در ساير قشرها و ساير مكتب هاست تقدم دارد.
آنگاه بايد نگريست كه چه اندازه به مقام و رياست علاقمند است ؛ زيرا كسى كه به پيروزى بر ديگران و برترى بر رقيبان شوق و شعف دارد، در دوستى خود راه انصاف را نمى پيمايد، بلكه جاه طلبى و تكبر او را وادار به اهانت به دوستان و تفوّق بر آنان مى نمايد؛ چراكه دوستى و رشك با هم سازگار نيستند و سرانجام به عداوت و كينه توزى مى انجامد.
سپس از شدت ضعف و ناتوانى ، زبان گله را بستم و بيهوش بر بستر افتادم . در همان حال صداى دلنوازى به گوشم رسيد كه دوبار گفت : (كربلايى احد) چشم باز كردم، ديدم شخص بزرگوارى سوار بر اسب بالاى سرم قرار دارد. به من فرمود: چرا اينجامانده اى ؟ با حالت ضعف گفتم : (آقا، دارم مى ميرم )خيال كردم يكى از زوار آشناست ، گفتم : خبر مرگ مرا، تو به مادرم برسان ! سوارمزبور از روى زين خم شد، دست مرا گرفت و آرام فشرد و من جان تازه اى يافتم . سپس فرمود: كاروان چندان از اينجا دور نشده است ، برخيز به آنان مى رسيم . كيفيت حركت را نفهميدم ، ولى چندان طول نكشيد كه همه آثار كسالت از من برطرف شد و پر نشاط وسرحال ، خود را كنار همسفران ، كه در كنار چشمه اى اطراق كرده بودند، يافتم ! دوستان همراه كه مرا ديدند، همگى از شوق و شعف به گريه افتادند و كيفيت آمدنم را پرسيدند.من هم كيفيت مرض و غربت خويش به محضر مولا و فرزند رشيدش حضرت ابوالفضل العباس عليهماالسلام را براى آنان بازگو كردم و آنان نجات من از آنوضعيت و رسيدن به كاروان را از كرامت حضرت ولى الله اعظم و علمدار كربلا دانستند.