تعقد

معنی کلمه تعقد در لغت نامه دهخدا

تعقد. [ ت َ ع َق ْ ق ُ ] ( ع مص ) بسته شدن. ( زوزنی ). دفزک گردیدن دوشاب و ستبر شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). غلیظ شدن دوشاب. ( از اقرب الموارد ). || مانند عقده بنا گشتن قوس قزح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || برآمدن نورد زیرین چاه و درآمدن زبرینش در پهنایی و گشادگی چاه. || سطبر شدن و گره بستن ریگ و رشته و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).تراکم ریگ. || مشکل شدن کار. || استحکام برادری. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تعقد در فرهنگ فارسی

بسته شدن مشکل شدن کار

جملاتی از کاربرد کلمه تعقد

لو اءنّ العباد وصفوا الحقّ وعملوا به و لم تعقد قلوبهم على اءنّه الحقّ ما انتفعوا(144).
مثال داد که صدر ختن جلال الدین قبول حضرت او را تعقدی سازد