باسلق

معنی کلمه باسلق در لغت نامه دهخدا

باسلق. [ ل ِ / ل ُ ] ( ترکی ، اِ ) یا باسدق. حلوایی که از نشاسته و شکر یا نشاسته و شیره انگور کنند و در میانش جوز ویا بادام نهند و برشته کشند. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به باسدق شود.

معنی کلمه باسلق در فرهنگ معین

(لُ ) ( اِ. ) نوعی شیرینی که با نشاسته و شکر و مغز گردو به شکل لوله درست می کنند و به نخ می کشند.

معنی کلمه باسلق در فرهنگ عمید

نوعی شیرینی که با نشاسته، شکر، و مغز گردو به شکل لوله درست کرده و به نخ می کشند.

معنی کلمه باسلق در فرهنگ فارسی

باسدق، نوعی شیرینی که با نشاسته وشکر و، مغز گردو بشکل لوله درست میکنند و به نخ، میکشند
( اسم ) قسمی شیرینی که با جوشاندن آرد گندم یا نشاسته در آب انگور تهیه میکنند و بجای آب انگور ممکنست نشاسته یا آرد گندم را در شربت قند یا شکر بجوشانند . در آن مغز بادام یا مغز گردو میریزند و آنرا به نخ میکشند باسدق بارسق فراته.

معنی کلمه باسلق در ویکی واژه

نوعی شیرینی که با نشاسته و شکر و مغز گردو به شکل لوله درست می‌کنند و به نخ می‌کشند.

جملاتی از کاربرد کلمه باسلق

نان محلی، باسلق، جوزقند، محصولات لبنی…