باده رنگ. [ دَ / دِ رَ ] ( ص مرکب ) برنگ باده. برنگ شراب. گلگون. سرخ رنگ. میگون : همه جامه ها کرده پیروزه رنگ دو چشمان پر از خون و رخ باده رنگ.فردوسی.یوسف من گرگ مست باده بکف صبح فام وز دو لب باده رنگ سرکه فشان از عتاب.خاقانی.
معنی کلمه باده رنگ در فرهنگ فارسی
برنگ شراب
جملاتی از کاربرد کلمه باده رنگ
اندر آن حالتی که ز آینهام صیقل باده رنگ غم برداشت
گر اشک باده رنگ همی ریزم از غمت شاید که جرعه شرط بود در معاشری
گاه پیری میکنم موی سفید از باده رنگ زان که می رنگ جوانی را به سیما میدهد
ز غارتکاری دور نگاهت به روی باده رنگ نشئه عنقاست
بهارستان ما در دست ساقی است گل دیوانگی را باده رنگ است
تا لعل باده رنگ تو شکرفروش گشت باور مکن که: هیچ دلی گرد هوش گشت
آب در جوی باده رنگ شدست باده آر ای نگاه باده گسار
فزود زردی رخسارم از می گلگون که باده رنگ مرا آب زعفران زار است
جام را چون لاله گردان از نبید باده رنگ واندر آن منگر که لاله نیست اندر بوستان
اگر پیاله گرفتم ملامتم مکنید به باده رنگ ریا را ز خرقه می شویم