اشک شور. [ اَ ک ِ ] ( ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) اشک تلخ. اشک نیم شور. اشک غم : ز اشک نیم شورحسرت آلود نمک گیر مذاق دیده محمود.زلالی ( از آنندراج ).و رجوع به اشک تلخ شود.
معنی کلمه اشک شور در فرهنگ فارسی
اش تلخ اشک نیم شور اشک غم
جملاتی از کاربرد کلمه اشک شور
رویم ز اشک شور نمکزار گشته است یارب که این نمک به دل چاک چاک ریخت؟
دیر یا زود سود و بهبود این سودای زیان سوز با سازی دلخواه سایه خواهد گسترد و مایه خواهد بخشود. در این رستا زیان نیست و این خرم چمن را آسیب خزان در کار. آن یار که نزدیک و دور است و شمارم جدا از لب شیرینش با کام تلخ و اشک شور پرسشی رفته مپرس و مگوی، مخواه و مجوی.
بر سر خوان مصیبتست همیشه چشم عدویت ز اشک شور نمکدان
به آتش خوش سرو کاری فتادش جز اشک شور کس آبی ندادش
گفتمش: بهر چه دارم اشک شور و کام تلخ؟ گفت: از یاد لبی شیرین تر از شکر مرا
آسمان در شور چشمی بیگناه افتاده است اشک شور من نمک در دیده اختر زده است
به مستی بی گزک منشین، بکن دستی به مژگانم که در هر قطره اشک شور من، لخت جگر یابی
چون بیابان سوخته رویش ز اشک شور گرم چون به تابستان نمکزار بیابان آمده
خندد به گریهام ز چه یا رب چنین خوش است با اشک شور شهد لب نوشخند او
او به صحرا میرود وز رشک خاک راه او در دو چشم ما ز اشک شور دریا میرود