اشک تلخ

معنی کلمه اشک تلخ در لغت نامه دهخدا

اشک تلخ. [ اَ ک ِ ت َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک چشم. ( برهان ). || آب چشم که از گریه واندوه زاید. کذا فی الادات و القنیة. ( مؤیدالفضلا ). اشک غم. ( رشیدی ). کنایه از اشک ماتمین و غمگین باشد. ( هفت قلزم ). اشکی که از گریه غم بریزد :
چنان محوم که اشک تلخ در چشمم نمیگردد
قیامت گر نمکدان بشکند در چشم حیرانم.صائب.و در مؤیدالفضلا نوشته اشکی که از درد فراق برآید، تلخ باشد و نیز گرم بود، بخلاف اشک خوش و فرح که آن شیرین و سرد بود. ( آنندراج ) :
بیتی دو سه زارزار برخواند
اشکی دو سه تلخ تلخ بفشاند.نظامی.اشک شور. اشک نیمشور. اشک خوش نمک. ( آنندراج ). || کنایه از شراب انگوری. ( برهان ) ( هفت قلزم ).

معنی کلمه اشک تلخ در فرهنگ فارسی

اشک چشم یا آب چشم که از گریه و اندوه زاید .

جملاتی از کاربرد کلمه اشک تلخ

زهرست آب دیده «نظیری » نه اشک تلخ در دیده آب می کنم الماس تفته را
حاصل ابر از زمین شور، اشک تلخ شد این سزای آن که تخم خویش را بیجافشاند
می کنم گوهر به همت اشک تلخ خویش را چون صدف در زیر بار ابرنیسان نیستم
ز اشک تلخ من احوال دل توان فهمید همیشه نکهت گل باگلاب می باشد
به خون دل ز می لاله گون بشویم دست به اشک تلخ علاج خمار خویش کنم
صائب ز اشک تلخ دلم لاله زار شد با خاک نرم دانه قابل چه می کند
به اشک تلخ بشویم ز چشم انجم خواب به آه گرم رخ ماه پرستاره کنم
به اشک تلخ قانع گشته ام صورت نمی بندد از آن دریا که دایم عقد گوهر بود در دستم
انصار حزب‌الله کرمانشاه، گروهی اسلام‌گرا و زیر مجموعه‌ای از انصار حزب‌الله است که به رهبری صادق اشک تلخ در شهر کرمانشاه فعالیت می‌کند.
صائب که یاد می کند از اشک تلخ ما؟ در قلزمی که آب گهرها در او گم است
خوش آن کسان که دردل برآرزو بستند به اشک تلخ ره لقمه بر گلو بستند