جملاتی از کاربرد کلمه ازینت
تا به دریا سیر اسپ و زین بود بعد ازینت مرکب چوبین بود
گر شود مجلس تو زین می گرم بعد ازینت ز کس نیاید شرم
عشق بیاموز
ورند باش و قدح نوش خوشتر ازینت بگو چه مشغله باشد
اقبال سعادت به ازینت بودی گر لذت علم و درد دینت بودی
غیر ازینت مباد اندیشه که کم آزاریت شود پیشه
هم داد شه بهدست خودش یک درست زر یعنی چو زر درست شود بعد ازینتکار
بعد ازینت با خدا خواهم سپردن زآنکه رسم عاشق آمد جانسپاری
به افسون نیاری به در برد جان هم اکنون ازینت برآرم روان
زنهار کمال ار گذری بر سر کویش از سر گذر اول که ازینت گذری نیست
پیش ازینت نظر مرحمتی با من بود داشت چشم تر من سرمه ز خاک قدمت