ورند

معنی کلمه ورند در لغت نامه دهخدا

ورند. [ وَ رَ ] ( اِ ) عنکبوت. || پرده عنکبوت. ( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ).

معنی کلمه ورند در فرهنگ فارسی

عنکبوت پرده عنکبوت

جملاتی از کاربرد کلمه ورند

عاشق ورند ولاابالی وار در ره عشق مبتلا گشتم
خبر ز مرگ ندارند غافلان ورند چو رهنما که برآرد بره گذار انگشت
اگر تو عاشقی ورند مطلق ز قید کفر و دین کلی جدا باش
ناصحا عیب مکن گرچه نظر بازم ورند چون ز تقدیر قضای ازلی زین سانم
گر اوصافش همی خواهی بگویم شمه از آن ز خود وارسته و روشن ضمیر ورند صاحبدل
زاهد و صومعه ورند و خراباتِ مغان عاشق و عشق‌سزا هم به سزا اولاتر
این خلق جهان به یکدگر کینه ورند گویا که ز مرگ خویشتن بی‌خبرند
بهره ورند از سخات اهل صلاح و فساد زاهد و عابد چنانک مفلس و قلاش و رند
مردم چشم تو بخون غوطه ورند منع کن تا نخورند بعد از این خون دل و جگر مرا
اگر چه عاشقیم ورند و قلاش بنام زهد گشتم در جهان فاش