اریک اریکسون ( به انگلیسی: Erik Erikson ) ( زاده ۱۵ ژوئن ۱۹۰۲ در فرانکفورت – درگذشته ۱۲ مه ۱۹۹۴ در ماساچوست ) روان شناسی آمریکایی آلمانی الاصل بود. او در سال ۱۹۳۳ به آمریکا مهاجرت کرد. مهمترین عاملی که باعث معروفیت او شد، ابداع اصطلاح «بحران هویت» است. اریکسون علی رغم نداشتن مدرک لیسانس، به عنوان استادِ مدرس مؤسسات برجسته ای از جمله هاروارد، دانشگاه کالیفرنیا، برکلی و ییل خدمت کرد. مروری بر نظرسنجی روانشناسی عمومی که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد، اریکسون را به عنوان دوازدهمین روانشناس پراستناد قرن بیستم معرفی کرد. مادر او از یک خانواده سرشناس یهودی در دانمارک و پدر او یک دانمارکی غیریهودی بود. در سال ۱۹۳۰ اریکسون با یک زن کانادایی ازدواج کرد. بدنبال این ازدواج اریکسون به دین مسیحیت گروید. به قدرت رسیدن هیتلر در ۱۹۳۳ و سوزاندن کتاب های فروید در خیابان های برلین باعث احساس ناامنی در اریکسون شد و او همراه با همسر و ۲ فرزند خُردسال خود از وین راهی دانمارک شد. بعد از اینکه اخذ تابعیت برای او و خانواده اش در دانمارک به مشکل برخورد، او به همراه خانواده اش به آمریکا مهاجرت کرد.
معنی کلمه اریک اریکسون در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] اریک اریکسون (Erik Erikson, ۱۹۰۲-۱۹۹۴)، روان شناس مشهور آلمانی آمریکایی است. وی بیشتر به خاطر نظریه رشد روانی اجتماعی شهرت دارد. همچنین ارائه اصطلاح «بحران هویت» از ابتکارات اوست. اریک اریکسون در ۱۵ ژوئن ۱۹۰۲ در آلمان متولد شد. مادرش "کارلا آبراهامسن" از یک خانواده مرفه یهودی دانمارکی بود. کارلا، در ۲۱ سالگی با "والدمار ایسیدور سالومونسون" تاجر یهودی ازدواج کرد.والدمار به علت جرائم و مشکلات مالی خود، در همان شب عروسی به مکزیک یا امریکا گریخت و کارلا پس از آن دیگر هرگز او را ندید. چهار سال پس از این ماجرا، اریک به دنیا آمد و در شناسنامه اش نام والدمار سالومونسون به عنوان پدر، به ثبت رسید. رفیعی، حسن، اریکسون فرزند خود و معمار هویت، تهران، نشر دانژه، ۱۳۸۱، چاپ اول، ص۱۲. اریک، در دوران مدرسه دانش آموز خوبی نبود و نمره های درخشانی در درس ها نمی گرفت. البته او در زمینه هایی مثل هنر که بدان علاقه مند بود، برتری هایی داشت اما در کل، جو رسمی مدرسه را نمی پسندید.هنگامی که از دبیرستان فارغ التحصیل شد، خود را در مورد جایگاه آینده خویش در زندگی، سرگردان و نامطمئن دید. به جای رفتن به دانشگاه، به مدت یک سال به اروپا مسافرت کرد. کرین، ویلیام، نظریه های رشد، خوی نژاد، تهران، نشر رشد، ۱۳۸۴، چاپ اول، ص۳۵۵. سرانجام اریک در ۲۵ سالگی (۱۹۲۷) راه خود را پیدا کرد و به یک دعوت برای آموزش کودکان در مدرسه ای نوین در وین که به وسیله آنا فروید و دروتی برلینگهم (Dorothy Burling ham) تاسیس شده بود، پاسخ مثبت داد. در آنجا در مواقعی که تدریس نمی کرد، با آنا فروید و دیگران، پیرامون روان کاوی کودک مطالعه می کرد و همچنین خودش به وسیله آنا فروید مورد تحلیل روانی قرار می گرفت. ازدواج و مهاجرت به آمریکا ...
جملاتی از کاربرد کلمه اریک اریکسون
نظریه رشد روانی بهطور عام و مرحله فالیک بهطور خاص، در ابتدا توسط روانکاوان دیگری چون کارن هورنای، اوتو فنیچل، ارنست جونز به چالش کشیده شد. بعدتر روانشناسانی مانند اریک اریکسون و ژان پیاژه کل مدل فرویدی رشد روانی کودک را به چالش کشیدند.
با توجه به روانشناسی رشد، اریک اریکسون ایدهای به نام اصل وَراژنشناسی را توسعه داد که بیانگر این است که چطور ما از طریق آشکارسازی شخصیتمان در مراحلِ ازپیشتعیینشده و تحت تأثیر محیط زیست و فرهنگ اطرافمان، توسعه یافتیم. این آشکارسازی زیستی، با سازگاریهای اجتماعی و فرهنگی در مراحل رشد روانی انجام شده، که «پیشرفت در هر مرحله با موفقیت یا عدم موفقیتمان در مراحل قبلی مشخص شده است.»
در دوران بزرگسالی، ما به ساختن زندگی خود ادامه داده و بر شغل و خانواده خود تمرکز میکنیم. کسانی که در این مرحله از مراحل رشد روانی اجتماعی اریکسون موفق هستند، احساس میکنند که با فعال بودن در خانه و جامعه خود به جهان کمک مینمایند. از دیدگاه اریکسون، مراقبت نیروی اساسی ناشی از زایندگی در بزرگسالی است. اریک اریکسون مراقبت را به صورت اهمیت دادن به دیگران تعریف کرد و باور داشت که در نیاز به آموزش دادن، نه تنها برای کمک به دیگران، بلکه برای تحقق بخشیدن به هویت، آشکار میشود.
کودکانی که این مرحله را با موفقیت پشت سر میگذارنند، احساس امنیت و اعتماد به نفس کرده، در حالی که کودکانی که در این مرحله شکست میخورند؛ با احساس بیکفایتی و ترید به خود باقی میمانند. اریک اریکسون معتقد بود که دستیابی به تعادل بین خودمختاری و شرم و تردید منجر به اراده میشود، یعنی این باور که کودکان میتوانند با قصد و اراده خودشان، در چارچوب عقل و محدودیت عمل کنند.
این نظریه و نظریات رشد جنسی فروید توسط روانکاوانی همچون کارن هورنای، اوتو فنیچل، ارنست جونز، اریک اریکسون، ژان پیاژه، جولیت میچل و فیلسوفان یا جامعهشناسانی مانند کلارا تامسون، بتی فریدان، لوس ایریگاره، ژولیا کریستوا، و هلن سیکسو نقد یا رد شدهاست.
بحران هویت وضعیتی توأم با تردید نسبت به خود و پرسوجوی فعالانه دربارهٔ تعریف خود است که نوعاً در نوجوانی پیدا میشود. این اصطلاح توسط روانشناس آلمانی اریک اریکسون ابداع شدهاست. اریکسون معتقد است که عمدهترین تکلیف یک نوجوان حل بحران هویت در برابر سردرگمی نقش است و برای رسیدن به هویتی کم و بیش باثبات نوجوان باید نیازها و آرزوها و تواناییهای خود را به شکل تازه ای سازماندهی کند تا از طریق آن بتواند خود را با انتظارات موجود در جامعه وفق دهد.
در توسعهٔ انسان، نظریهٔ سامانههای پویا استفاده میشود تا هشت مرحلهٔ رشد روحی و اجتماعی [ارائه شده توسط] اریک اریکسون افزایش یابد و سادهسازی شود و یک روش استاندارد برای آزمودن الگوی جهانی توسعهٔ انسان پیشنهاد میدهد. این روش بر پایهٔ خود سازمان یافته و خواص فراکتال دنبالهٔ فیبوناچی میباشد. با استفاده از مدلسازی ریاضی، یک پروسهٔ طبیعی توسعهٔ انسان در هشت مرحلهٔ زندگی شناسایی شدهاست: دوران نوزادی (۰ تا ۲ سالگی)، دوران خردسالی و نوپایی (۲ تا ۴ سالگی)، دوران ابتدای کودکی (۴ تا ۷ سالگی)، دوران میانهٔ کودکی (۷ تا ۱۱ سالگی)، دوران بلوغ (۱۱ تا ۱۸ سالگی)، دوران جوانی (۱۸ تا ۲۹ سالگی)، دوران میانسالی (۲۹ تا ۴۸ سالگی) و دوران پیری (۴۸ تا ۷۸ سالگی و بالاتر).
اریکسون نیز مانند فروید معتقد بود که آموزش دستشویی رفتن بخشی حیاتی از این فرآیند است. با این حال، استدلال اریکسون کاملاً متفاوت از استدلال فروید بود. اریک اریکسون معتقد بود که یادگیری کنترل عملکردهای بدن منجر به احساس کنترل و احساس استقلال در کودک میشود. رویدادهای مهم دیگر شامل به دست آوردن کنترل بیشتر بر انتخاب غذا، ترجیحات اسباب بازی و انتخاب لباس است.
درک بسیاری از مسائل در زندگی دشوار است. حتی در عصر بسیار علمی امروز، بسیاری از جنبههای مرگ و زندگی یک راز باقی مانده است و ایمان و اعتقادات مذهبی به بسیاری از مردم کمک میکند تا چیزهایی که علم نمیتواند پاسخگو باشد را درک کنند. روانشناسی آمریکایی، اریک اریکسون ابراز میکند که دین بهطور بالقوه میتواند پاسخها و دیدگاههای نهایی را در مورد مسائل دستنیافتنی زندگی ارائه دهد.