ارچند

معنی کلمه ارچند در لغت نامه دهخدا

ارچند. [ اَ چ َ ] ( حرف ربط مرکب ) هرچند. ( غیاث اللغات ) ( مؤید الفضلاء ) ( آنندراج ). اگرچه. گرچه. وقتی که :
نخواهد همی ماند ایدر کسی
بباید شد ارچند ماند بسی.فردوسی.زن ارچند باچیز وباآبروی
نگیرد دلش خرمی جز بشوی.اسدی.

جملاتی از کاربرد کلمه ارچند

آهن ارچند ندارد خطری،بازرسرخ در ترازو بگه وزن مجاور باشد
سپهبد بدو گفت کای نازنین زن ارچند باشد دلیر گزین
شرف همی به حمل یابد آفتاب ارچند نیافته است خطر جز که ز آفتاب حمل
غم فراقت ارچند می خورم پیوست به انتظام آموزش همیشه هستم شاد
شعاع خورشید ارچند خار دیده نهد هزار چون او یک گل ز گلستان تو نیست
غریب ارچند باشد پادشایی بنالد چون نبیند آشنایی
در ثناش و در دعاش ارچند نسیانست و سهو هم ثنا و هم دعا مسموع باد و مستجاب
دشمن نیم ارچند که دشمن رویم اصلم ترکست اگرچه هندی گویم
چون حروف هجی ارچند پراکنده شده ست روز آن است که مجموع چو دفتر گردد
یکدم نزدیم با هم ارچند زدیم اندر پی یکدگر قدم چون شب و روز