نافریده
جملاتی از کاربرد کلمه نافریده
کاش مرا نافریده بود که عمری شاکیام از آفریدگار علیجان
زانسوی قعر خندق او نافریده است جایی به سعی قدرت خویش آفریدگار
زهی سفید حصارش که نافریده خدای چنان حصاری در زیر این کود حصار
تا که ترا نافریده بود خداوند شاهد هستی نداشت زینت و زیور
به مجلس خدایگان بیکفو که نافریده همچو او خدای او
ای آفریدگار چو تو نافریده کس کار تو دانش و دهش و دین و داد بس