معنی کلمه چشم پریدن در لغت نامه دهخدا چشم پریدن. [ چ َ / چ ِ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از جستن چشم و این اکثر از رنج باشد. ( آنندراج ) : چنین که میپرد از حرص خاکیان را چشم عجب اگر پر کاهی بکهکشان ماند.صائب ( از آنندراج ).
جملاتی از کاربرد کلمه چشم پریدن بال وپر ارباب هوس غنچه نگردد جایی که مرا چشم پریدن نگذارند می توان رفت به یک چشم پریدن تا مصر تو ز کوته نظری راه صبا می بینی نبض جهدم شرر کاغذ آتش زده است یک مژه راه به صد چشم پریدن رفتم می توان رفت به یک چشم پریدن تا مصر بوی پیراهن اگر قافله سالار شود بی پرو بالی من همقدم شبنم بود زین چمن بر اثر چشم پریدن رفتم