ناموس اکبر

معنی کلمه ناموس اکبر در لغت نامه دهخدا

ناموس اکبر. [ س ِ اَ ب َ ] ( اِخ ) جبرئیل. ( اقرب الموارد ) ( ازناظم الاطباء ) ( السامی ). کنایه از جبرئیل است. ( برهان قاطع ). لقب جبرئیل علیه السلام. ( از آنندراج ) ( از مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ). مرحوم دهخدا چنین یادداشت کرده اند: کلمه یونانی است و به معنی جبرئیل نیست و این معنی جبرئیل را به غلط از این حدیث فهم کرده اند: حدّثنی احمدبن عثمان المعروف بأبی الجوزاء... قال رسول اﷲ... ثم قال : اقراء، قلت : ما أقراء؟... قال : اقراء باسم ربک الذی خلق. فقرأت ، فأتیت خدیجة فقلت لقد اشفقت علی نفسی... ثم انطلقت بی الی ورقةبن نوفل بن اسد. قالت اسمع من ابن اخیک. فسألنی فاخبرته خبری فقال هذا الناموس الذی انزل علی موسی بن عمران [ تاریخ محمدبن جریر طبری ]. ورقةبن نوفل ، مرادش همان قانون خدای یگانه پرستی بود و«هذا» به «خبر» راجع است نه «جبرئیل ». ولی چون تصوررفته است که مرجع ضمیر جبرئیل است ناموس و سپس ناموس اکبر را لقب جبرئیل یا نام او گفته اند. ( یادداشت مؤلف ). || ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قاعده و دستور بزرگ و شریعت ، چرا که در لغت حکما ناموس به معنی تدبیر و سیاست است. ( آنندراج ) ( از غیاث اللغات ).

معنی کلمه ناموس اکبر در فرهنگ فارسی

جبرئیل . کنایه از جبرئیل است

جملاتی از کاربرد کلمه ناموس اکبر

از شجرهٔ روح ثمرهٔ عشق پدید آمد شجره در کار ثمره شد همانا روح مشتاق آن عاشق صادق در فضای عالم هستی نظرهٔ شجره دید ثمرهٔ او آتش «انَسَ مِنْ جانِبِ الطّورِ ناراً» آمد ناموس اکبر که جاسوس این معنی است از ولایت خود تفحّص آن می‌کرد به دیدهٔ ملکی بدید که آن شجرهٔ روح اوست و آن ثمرهٔ عشق. آن آتش که ثمره می‌نماید هم از درخت روح او سر بر زده است از آنست که نه او را می‌سوزد و نه با او می‌سازد و آنچه گفته‌اند که «از میوه درخت آمد امّا میوه باز بر درخت نیامد» برای این معنی گفته‌اند. یعنی اگر این آتش، شجرهٔ روح را بسوزد عشق تواند که از نظر رحمت معشوق در فضای قضا شجر‌ه‌ای دیگر نشاند اما اگر شجرهٔ روح مر ثمره را گم کند زود باشد که صرصر غیرت، آن درخت را از بیخ برآرد چون بی‌ثمره بود دوام وجودش به تجدد مثل او میسّر نشود زیرا که شجره را ثمره بباید تا بواسطهٔ او بعد عدم او مثل او پدید آید و این معنی بوالعجبست. ای برادر اگر آن شجرهٔ روح او نبودی و آن ثمرهٔ عشق نبودی خطاب اِنَّنی اَنَااللّه کی درست آمدی؟ زیرا که عشق روا بود که از درخت جان عاشق مر عاشق را به خود خواند و این ندا هم ازو بدو رساند که اِنَّنی اَنَااللّه.
اَلْمَحَبّةُ نارٌ و الشوقُ لَهَبهُ چون آتش شوق سر از کانون جان محب برآرد هر چیز که بدو قریبتر بود اول آن را سوزد و بدین نسبت نَحْنُ اَقْرَبُ برای گدازش بود نه از بهر نوازش لاَحترَقَتْ سُبُحاتُ وَجْهِهِ ما انْتَهی اِلیه بَصَرُهُ و آنچه ناموس اکبر گفت لَوْدَنَوْتُ قَدْرانملُةٍ لَاحتَرَقتُ این معنی است.
احمد مرسل در او با میم من تا برده راه بر درش ناموس اکبر حلقه آسا آمده
ای معظم کعبه‌ات را عرش اعظم آستان بر جناب اعظمت ناموس اکبر پاسبان
دگر آراست آن ناموس اکبر دو گیسو بر سر زهرای ازهر
خسرو عرش آستان، کرسی نشین کبریا مهبط ناموس اکبر ، رحمت اللعالمین