معنی کلمه قبیس در لغت نامه دهخدا
قبیس. [ ق ُ ب َ ] ( اِخ ) ( ابو... ) کوهی است که از مشرق مشرف است به مکه وروی آن به کوه قعیقعان است و مکه در میان آن دو کوه قرار گرفته است. منجنیق حصین بن نمیر بر روی آن نصب شد و کعبه بدان هدف قرار گرفت و پرده هایش در آتش آن سوخت ( 68 هَ. ق. ) و این زمانی است که عبداﷲبن زبیر در مکه بست نشسته بود. ( ذیل المنجد ). کوهی است به مکه که به نام مردی از مذحج نامیده شده است زیرا وی نخستین کس بود که در آن بنا ساخت. این کوه امین نامیده میشد زیرا رکن در آن سپرده شده بود. ( منتهی الارب ).
قبیس. [ ق ُ ب َ ] ( اِخ ) قلعه ای است از توابع حلب. ( منتهی الارب ).