جملاتی از کاربرد کلمه نعل وارون
از فریب نعل وارون فلک غافل شدند حرص روزیخوارگان زین کاسه وارون فزود
چین ابرو عاشقان را میکند گستاختر خضر کی ره را غلط از نعل وارون میکند؟
عبث از طوق قمری نعل وارون می زند هر دم به صد دل سرو پیش او گرفتارست می دانم
کف سوئال نمودار نعل وارون است وگرنه بر سر گنج است پای درویشی
پشت کردن بر دو عالم، رو به حق آوردن است می برد این نعل وارون تا به منزل عشق را
سرو را در حلقه آغوش دارد گرچه تنگ نعل وارون همچنان قمری ز کوکو میزند
ندارد حلقه ای جز نعل وارون محمل لیلی نباید گوش ای مجنون به آواز درا کردن
نه همین سرگشته ما را دور گردون کرده است خضر را خون در جگر این نعل وارون کرده است
حربا، زند به عشقت از مهر نعل وارون جوزا برهمن توست، زنار می نماید
حسن از دایره عشق نباشد بیرون نعل وارون مزن ای فاخته ،کوکو بگذار