معنی کلمه نوحه کردن در لغت نامه دهخدا
خروشی برآمد ز ایران به درد
زن و مرد و کودک همه نوحه کرد.فردوسی.بسی نوحه کردش به روز به شب
به سی روز نگشاد بر خنده لب.فردوسی.هر زمان نوحه کند فاخته چون نوحه گری
هر زمان کبک همی تازد چون جاسوسی.منوچهری.دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
ورشان نوحه کند بر سر هر راهروی.منوچهری.مدبر خلفی به خویشتن بر
خود نوحه کن از زبان مادر.خاقانی.کاشکی گردون طریق نوحه کردن داندی
تا بر اهل حکمت و ارباب فن بگریستی.خاقانی.بوم اعتقاد ایشان که در ظلمت کفر به صدای بدعت نوحه می کرد... ( ترجمه تاریخ یمینی ص 348 ).
او دید در این و حسرتی خورد
وین دید در آن و نوحه ای کرد.نظامی.همه شب تا به روز این نوحه میکرد
غمش بر غم فزود و درد بر درد.نظامی.زاغ پوشیده سیه چون نوحه گر
در گلستان نوحه کرده بر خضر.مولوی.با دل خویش درد خود گوئیم
نوحه بر سوکوار خویش کنیم.امیرخسرو ( از آنندراج ).|| شیر دوشیدن ( ؟ ). ( ناظم الاطباء ).