نو گرفت

معنی کلمه نو گرفت در لغت نامه دهخدا

نوگرفت. [ ن َ / نُو گ ِ رِ ] ( ن مف مرکب ) نوگرفته. به تازگی گرفته. ( یادداشت مؤلف ). کسی که تازه گرفتار و مبتلا شده. ( فرهنگ فارسی معین ). تازه شکار شده. تازه به دام افتاده :
تو نوگرفتی در بند وحبس و معذوری
اگر بترسی از بند و بشکهی ز خطر.مسعودسعد.بچه بط که نوگرفت بود
بط کشتی طلب شگفت بود.سنائی.- نوگرفتان ؛ ج ِ نوگرفت. نوگرفتگان. به تازگی گرفتارشدگان :
نوگرفتان عشق را ز نهان
دم کنی پس به آشکار کشی.خاقانی ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه نو گرفت در فرهنگ فارسی

(صفت ) کسی که تازه گرفتار و مبتلی شده : جمع : نو گرفتاران : (( نو گرفتاران عشق را ز نهان دم کنی پس به آشکار کشی . ) ) ( خاقانی . سج. ۶۷۶ )

جملاتی از کاربرد کلمه نو گرفت

کار عالم ز نو گرفت نوا بر نفَس‌ها گشاده گشت هوا
مرغ دل را همچو باز نو گرفت ریسمان آورد و پا بر دست بست
چه بندی به خاک کهن آب جو؟ زمین، نو گرفت آورد بر نکو
چشم امید من ز دمت نور نو گرفت گویی که نایب دم عیسی مریمی
مه لاف حسن زد به نو زا رخ بر او گرفت خط جانب رخ نو گرفت و نکو گرفت