ملطی

معنی کلمه ملطی در لغت نامه دهخدا

ملطی. [ م ِ طا ] ( ع اِ ) شکستگی سر که تا پوست تنک سر رسد. ملطاة. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). شکستگی که تاپوست تنک سر رسد و به دماغ برخورد. ( ناظم الاطباء ). شکستگی سر که بدان پوست تنک رسد که زبر استخوان سر بود. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || پوست نازک میان گوشت و استخوان سر. ( از اقرب الموارد ).
ملطی. [ م َ ل َ طا ] ( ع اِ ) نوعی از دویدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
ملطی. [ م َ ل َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به ملطیه حدود روم. ( از انساب سمعانی ). || منسوب به مَلَط. از مردم ملط: ثالیس الملطی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ملطیه و ملط شود.

معنی کلمه ملطی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به ملطیه از مردم ملطیه ملطیوی .
شکستگی سرکه تا پوست تنک سر رسد . ملطاه . یا پوست نازک میان گوشت و استخوان سر .

جملاتی از کاربرد کلمه ملطی

حکیمی گفت: آن جام آب بود. آب رود و دریا نخستین آینه بشر بود. لطافت آب و انعکاس چهره اشخاص و اشیاء در سطح آب موجب شد که علاوه برنوشیدن آب، آن را به عنوان مظهر پاکی و شفافیت اجسام بکار برند. از سوی دیگر، تالس ملطی از حکمای یونان باستان و پیروان او آب را منشأ پیدایش جهان شناخته‌اند؛ بنابراین برخی آب را جام جهان‌نما دانسته‌اند که تمام اشکال جهانی به صورت استعداد در آن حضور دارند.