معجمه

معنی کلمه معجمه در لغت نامه دهخدا

( معجمة ) معجمة. [ م َ ج َ م َ ] ( ع اِ ) ناقة ذات معجمة؛ شتر ماده توانا و فربه و باقی مانده بر سیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
معجمه. [ م ُ ج َ م َ ] ( ع ص ) مقابل مهمله. ( آنندراج ). تأنیث معجم. بانقطه. منقوطه. مقابل مهمله ، بی نقطه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مُعجَم شود.

معنی کلمه معجمه در فرهنگ معین

(مُ جَ مَ یا مِ ) [ ع . ] (اِمف . ) مؤنث معجم : ۱ - رفع ابهام شده ، ازالة التباس گردیده . ۲ - مرتب به ترتیب حروف تهجی . ۳ - حرف منقوط ، نقطه دار. مانند: ز، ذ، ش ، مق . مهمله . ، حروف ~ حروف نقطه دار. حروف تهجی ، حروف الفبا.

معنی کلمه معجمه در فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث معجم : ۱ - رفع ابهام شده ازال. التباس گردیده . ۲ - مرتب بترتیب حروف تهجی . ۳ - حرف منقوط نقطهدار مانند : ز ذ ش مقابل مهمله . یا حروف معجمه . ۱- حروف نقطه دار حروف تهجیحروف الفبا .

معنی کلمه معجمه در ویکی واژه

مؤنث معجم:
رفع ابهام شده، ازالة التباس گردیده.
مرتب به ترتیب حروف تهجی.
حرف منقوط، نقطه دار. مانند: ز، ذ، ش ؛ م
مهمله. ؛ حروف ~ حروف نقطه دار. حروف تهجی، حروف الفبا.

جملاتی از کاربرد کلمه معجمه

این شعر نشان‌گر آن است که ذال معجم در زمان او در حال ناپدید شدن بوده است؛ زیرا در غیر این صورت نیازی به گوشزد کردن آن نبوده است. در حقیقت «ذال معجم» مرحله‌ی میانی انتقال «ت» پایانی در فارسی میانه به «د» در فارسی نو است. نخستین بار فرخی سیستانی این قاعده را رعایت نکرده است و واژگان منتهی به «د» عربی را با واژه‌های منتهی به «د» فارسی قافیه کرده‌است؛ یعنی در لهجه‌ی محلی وی تبدیل «ذ» به «د» مدت‌ها پیش از او روی داده بوده است.. شمس قیس رازی در المعجم به همین تفاوت لهجه‌های محلی اشاره می‌کند: «در زبان اهل غزنین و بلخ و ما[و]راءالنهر ذال معجمه نیست و جمله دالات مهمله در لفظ آرند». در فارسی امروزین، ذال معجم در چند واژه همانند «گذشتن» و «گذاردن» باقی مانده است.