مزاحت

معنی کلمه مزاحت در لغت نامه دهخدا

مزاحت. [ م ُ ح َ ] ( ع مص ) مزاحة. لاغ. لاغ کردن. شوخی کردن. مُزاح. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). بازی کردن. ( از قانون الادب ج 1 ص 395 چ بنیاد فرهنگ ). خوش طبعی. شوخی. و رجوع به مزاحة و مزاحه و مزاح شود.
مزاحة. [ م ُ ح َ ] ( ع مص ) لاغ کردن. لاغ. شوخی کردن. مزاح. مزاحه.مزاحت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). خوش طبعی. شوخی. رجوع به مزاح و مزاحه و مزاحت شود. بازی کردن. ( قانون الادب ج 1 ص 395 چ بنیاد فرهنگ ): مزاحة، ممازحة؛ لاغ کردن باکسی. ( از منتهی الارب ).

جملاتی از کاربرد کلمه مزاحت

به مزاحت نگفتم این گفتار هزل بگذار و جِد از او بردار