گهرسنج. [ گ ُ هََ س َ ] ( نف مرکب ) مخفف گوهرسنج. که گوهر سنجد. که گوهر به ترازو سنجد : به ناسفته دری که در گنج یافت ترازوی خودرا گهرسنج یافت.نظامی ( شرفنامه ص 50 ).من از آن خرده چون گهرسنجی برتراشیدم این چنین گنجی.نظامی.رجوع به گوهرسنج شود.
معنی کلمه گهر سنج در فرهنگ فارسی
(صفت ) آنکه گوهر را سنجد جواهرسنج : گفت چندین نورد گوهر و گنج بر نسنجیده هیچ گوهرسنج . که گوهر سنجد . که گوهر بترازو سنجد .
جملاتی از کاربرد کلمه گهر سنج
یکی آنگوهر افروز گهر سنج که یکسر شبچراغم جوید از گنج
به سیمین ساقش آن مار گهر سنج درآمد حلقه زن چون مار بر گنج
مرا گفت ای سخنگوی گهر سنج چه پنهان کردهای در کنج دل گنج؟
داغشان باغ و رنجشان گنج است گنجشان از کرم گهر سنج است
آن گهر سنج معانی که ز فیض سخنش اشک بر تربت پاکش همه گوهر گردد
هر صفحهٔ مشکین رقم آن دو گهر سنج چون عارض خوبان، همه خط و همه خال است
به نام نامداری شد گهر سنج که تیغش ملک را ماریست بر گنج
این خاطر روشن گهر سنج این حربه سنان شایگان گنج
رزقم همه از طبع گهر سنج آید گنجیم به هر قدم به پا رنج آید
وزیر از گنج عصمت شد گهر سنج زبان را کرد مفتاح در گنج