گنه کاری

معنی کلمه گنه کاری در لغت نامه دهخدا

گنه کاری. [ گ ُ ن َه ْ ] ( حامص مرکب ) عمل گنه کار. تقصیرکاری. مجرمی. عصیان. اثم. جرم. بزه کاری :
به پاسخ سخن لرزلرزان شنید
ز زروان گنهکاری آمد پدید.فردوسی.ز نادانی آمد گنه کاریَم
گمانم که دیوانه پنداریَم.فردوسی.خواجه درداده تن بدان خواری
از چه از تهمت گنه کاری.نظامی.گرچه بر جان عاشقان خواری است
توبه در عاشقی گنه کاری است.نظامی.نان دهانم بدین گنه داری
نان خورانم بدان گنه کاری.نظامی.دوستانم توبه گویند از گنه کاری به من
توبه تا من میکنم هرگز نباشد برقرار.سعدی ( طیبات ).

معنی کلمه گنه کاری در فرهنگ فارسی

گناه کاری : دوستانم توبه گویند از گنه کاری بمن توبه تا من میکنم هرگز نباشد بر قرار . ( سعدی )

جملاتی از کاربرد کلمه گنه کاری

فرو پوش چشم از گنه کاری ام ببخشای بر مویه و زاری ام
بر گنه کاری خود گرچه مقریم ولی نالهٔ زار و رخ زرد گواه آوردیم
چو بگزیند گنه کاری بدین گیتی پناه او بدان گیتی نیاید یاد کس را از گناه او
یا امیرالمؤمنین این بنده‌ات از گنه کاری شده شرمنده‌ات
از ندامت پشت دستم گرچه روی دست شد بر کف ایستادست دامان گنه کاری مرا
چو وحشی جز گنه کاری ندارم تو میدانی که من خود در چه کارم
تو آن کریم نژادی ، کجا گنه کاری بخشم تو ز تو هرگز ندید باد افراه
دل بهر عضو تو صد جاست گرفتار فسون کس ندیده است گنه کاری و زندانی چند
من آن کسم که ندارم به جز گنه کاری کجاست خود چو من اندر جهان گنه‌کاری؟
اگر ایمان قوی داری میندیش از گنه کاری چه گر نااهل کرداری هم آخر ز اهل ایمانی