گل کن
معنی کلمه گل کن در فرهنگ فارسی
معنی کلمه گل کن در دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان بزنجان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، سکنه آن کمتر از ۳ خانوار بوده است.
جملاتی از کاربرد کلمه گل کن
پیش آر سبو و خاک قالب گل کن تا از گل قالب تو سازند سبوی
خاک ما را گل کن ای معمار مستان از شراب تا ز خاکم دست دو ران برنیاوره است خشت
آغوش مرا محرم آن خرمن گل کن موی کمرت طاقت این بار ندارد
کشته ام خار ملامت همه پیرامن خویش خار گل کن به من از برق رخ روشن خویش
بهار سادگی مفتست گلباز تماشا را دمی آیینه گل کن تا دو عالم رنگ گردانی
شو آستین بتی درکش و ز زلف و رخش پر از بنفشه و گل کن کنار و دامان را
نقلست که ابوسعید هفت سال دیگر در بیابان گشت و گل کن میخورد و باسباع میبود و درین مدت چنان بیخود بود که گرما و سرما دراو اثر نمیکرد تا روزی بادی و دمهی ای عظیم برخاست چنانکه بیم بود که شیخ را ضرری رساند گفت: این از سری خالی نیست روی به آبادانی کرد تا به گوشهی دهی رسید خانهی ای دید پیرزنی و پیرمردی آتشی کرده و طعامی ساخته بودند شیخ سلام کرد و گفت: مهمان میخواهید؟ گفتند خواهیم شیخ در رفت و گرم شد چیزی بخورد و بیاسود پشت به دیوار باز نهاد و بیخود در خواب شد آواز شخصی شنید که میگفت: فلان کس چندین سالست تا گل کن میخورد وهرگزهیچکس چنین نیاسود پس گفتند برو که ما بینیازیم به میان خلق رو تا از تو آسایشی بدلی رسد چون شیخ بمهنه بازآمد خلق بسیار توبه کردند و همسایگان شیخ همه خمر بریختند تا کار به جایی رسید که گفت: پوست خربزه که ازما بیفتادی به بیست دینار میخریدند و یکبار ستور ما آب بریخت بر سر خویش مالیدند.
سیف فرغانی ترا بلبل، تویی بستان او گل کن ای بستان وبا بلبل نشین آراسته
پیش که خشت زر زند روز ز جرعه خاک را گل کن ز آنکه مینهد صبح بنای زندگی
چو گشتی مست، با گل کن دمی گشت بگرد مفرش زنگار گون دشت