گل زان
معنی کلمه گل زان در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه گل زان
چو زنبوران گل زان بوی شد مست بدان نزدیک کافتد چون گل از دست
وقت گل زان گونه کز گل سبزه تر میدمد کشته آن غمزه را از خاک نشتر میدمد
به صد آغوش، گل زان دستگاه حسن عاجز شد به یک آغوش چون در برکشم سیمین بر خود را؟
اهلی تو طالع دل ما بین کزین چمن گل زان دیگران بود و زخم خار ازوست
آب صافی می کند در جوی کار آینه شاهد گل زان گشاید رخ به طرف جویبار
سر اول به گل چیدن در آمد چون گل زان رخ به خندیدن در آمد
از هول آن کم افتد ای بارم از تو در گل زان چهر و لب سرانجام افغان و اشک حاصل
سر زلفش رسن افگنده بر ماه دل گل زان رسن رفته فرو چاه
تا مرا باشد حیات و محتشم را زندگی ریحت ای گل زان او بادا و دردت زان من
سمن بر چو گل زان سخن برشکفت خم آورد در سرو سیمین و گفت