گل چیدن. [ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) گل را از بوته برگرفتن. ( ناظم الاطباء ). چیدن گل. کندن گل : به گل چیدن آمد عروسی به باغ فروزنده رویی چو روشن چراغ.نظامی.عجب آن است که با زحمت گل چیدن و خار بوی صبحی بشنیدم که چو گل بشکفتم.سعدی.گل نخواهد چید بیشک باغبان ور نچیند خود فروریزدز باد.سعدی.|| تماشا کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه گل چیدن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - گل را از بوته بر گرفتن چیدن گل : به گل چیدن آمد عروسی بباغ فروزنده رویی چو روشن چراغ . ( نظامی ) ۲ - تماشا کردن .
جملاتی از کاربرد کلمه گل چیدن
هوس در بوسه دزدی اوستادست به طفل شوخ گل چیدن میاموز
چون به گل چیدن روی جانا منال از جور خار ای عزیز من تو دانی هیچ گل بی خار نیست
درگلستان به گاه گل چیدن مشگ ریزد به دامن گل چین
به چشم از نور بینش بخشد آن دست که از گل چیدن نظاره شد مست
طرب گل کرده از هر شاخ و گل چیدن نمی دانم پریشان بلبلم، جز گلستان دیدن نمی دانم
به گل چیدن در آمد یار فایز سر و گردن گل و نشو و نما گل
به خاکستر پرستیدن همی رفت تو می گفتی به گل چیدن همی رفت
نخست از روی گل دیدن شود مست ز گل دیدن به گل چیدن برد دست
به باغ او نروی ای طمع به گل چیدن که زیب گلشن خوبی گل نچیدهٔ اوست
ز بیرحمی همان بر روی من در باغبان بندد ز دست کوته من گرچه گل چیدن نمیآید