جملاتی از کاربرد کلمه گشاده سر
شکفته روی تر از زخم باش بادشمن بغل گشاده سر راه مشک ناب بگیر
سیه پرچم گشاده سر به ماتم فکنده خاک را بر گیسوان هم
به هر کوی و بازار اشتر سوار گشاده سر و
مو پریشان و زار
دیدیم نعمت الله سرمست در خرابات میخانه در گشاده سر حلقهٔ مغان است
زآن چاه گشاده سر که پیش است دریافتنش به جای خویش است
باری، دری که هرگز بر کس نشد گشاده سر ازل مرا داد، از لطف خود، کلیدم
من دیده به روی تو گشاده سر بر سر کوی تو نهاده