مو پریشان

معنی کلمه مو پریشان در لغت نامه دهخدا

موپریشان. [ پ َ ] ( ص مرکب ) پریشان مو. پریشان موی. آشفته موی. اشعث. شعثاء. مو پریشیده. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه مو پریشان در فرهنگ فارسی

پریشان مو .

جملاتی از کاربرد کلمه مو پریشان

کنون مو پریشان به بازو رسن بر چشم دشمن برهنه بدن
جمع بودیم از پریشانی جمع ما مو به مو پریشان شد
کج نمودی گردن خود در بر دشمن چرا تابه دور خود زنان مو پریشان داشتی
هوشم نه موافقان و خویشان بردند این کج کلهان مو پریشان بردند
دارند جمع ما را خوبان مو پریشان خوش باد وقت ایشان چون وقت ما از ایشان
پیچان چو جعدم از جفا، لاغر چو مویم از عنا درهم چو زلفم از صبا کان مو پریشان کی رسد
زلف او مو به مو پریشان شد حال جمعی از آن پریشان است
سلسلۀ بانوان چو مو پریشان شدند روز چه شب شد سیاه بچشم حق بین شاه
چون نسیمی مو پریشان کرد و بر گلشن گذشت بر زمین افتاد سنبل شد گلاب از پرتوش
وزان سوی مردان به گرد امام برهنه سر و مو پریشان تمام