گستاخ سخن

معنی کلمه گستاخ سخن در لغت نامه دهخدا

گستاخ سخن. [ گ ُ س ُخ َ ] ( ص مرکب ) آنکه بی پروا سخن گوید. گستاخ زبان. گستاخ گوی. آنکه نیندیشیده به گفتار آغازد :
گستاخ سخن مباش با کس
تا عذر سخن نخواهی از پس.نظامی.و رجوع به گستاخ زبان و گستاخ گوی شود.

معنی کلمه گستاخ سخن در فرهنگ فارسی

آنکه در سخن جسور باشد گستاخ گوی .

جملاتی از کاربرد کلمه گستاخ سخن

نه هر کس حق تواند گفت گستاخ سخن ملکیست سعدی را مسلم
در متنِ پهلوی خسرو و ریدگ، زمانی که خسرو از خوش‌آرزو در مورد زنان می‌پرسد وی چنین جواب می‌دهد: «بهترین زن آن است که پیوسته در اندیشهٔ عشق و محبت به مرد باشد اما از حیث اندام و هیئت نیکوترین زنان کسی است که بالایی میانه و سینهٔ فراخ و سر و سرین و گردنی خوش ساخت و پاهایی خُرد و کمری باریک و کف پایی مقعر و انگشتانی کشیده و تنی نرم و استوار دارد. باید که سینه‌اش چون بِه، ناخنش چون برف سپید، رنگش سرخ چون انار و چشمش بادامی و نرم مانند کَرک‌بره و ابروانش چون کمان و دندان‌هایش سفید و ظریف و گیسوانش سیاهِ مایل به سرخی و بلند و هرگز گستاخ سخن نراند.»