جملاتی از کاربرد کلمه کف پایی
در دعوی اقبال، سر از ناز برافراز رخسار نیازت، به کف پایی اگر هست
ای دل سر تسلیم بنه بر کف پایی کز راه تکبر نرسد کار به جایی
به درت گر نرسم بر سر ره خاک شوم تا به آن سده مگر از کف پایی برسم
به گلهای بهشتم مژده نتوان داد در راهش من و خاکی که از نقش کف پایی نشان دارد
چمن مشاطه بند قبا سنبل هواداری گل رعنا کف پایی قد کاکل ربا دوشی
فیض نظر پیر خرابات، بنازم خاک کف پایی شدم امروز که دانی
بر دیده کشم سرمه ز خاک کف پایی شاید که دهد اشک مرا رنگ حنایی
در جبینش از چه رو امروز نور دیگرست؟ آفتاب امروز اگر رخ بر کف پایی نداشت
غیر آن سر که سری با کف پایی دارد نتوان گفت سری قدر و بهایی دارد
به هرجایی که بنماید نشانی از کف پایی فروریزند اشک از دیدهها خونابه از دلها